اون آدم احمقی که چند شبه درست حسابی نخوابیده فردا هشت صبح یه کلاس سخت و خواب آور داره، داره از خستگی هلاک میشه اما تو پست های پارسال همین زمانش شنا میکنه و بغض گلوشو گرفته کیه؟؟
جمعه میشه یک سااااال یکساااااال یکساااااااااااااااااال ....
+تمام استرس های زندگی خودم مخصوصا با توجه به اینکه من آدم استرسی استم کم بود، از وقتی که دوشنبه اخرین دادگاهشون هم تشکیل شد و تموم شد تا اومدن جواب هروقت یادش میفتم قلبم میریزه . یه ده هزارم درصد زبونم لال خدای نکرده اگه حکم به اعدامشون بدن چی؟؟؟؟ قلبم می ایسته اشک تو چشمام جمع میشه و نکنه خاصیت اخر های مهرها استرس های فراوانه... اگه یکسری رو محکوم کنن یکسری رو نه ... اگه بلایی سر طاهرشون یا امیرحسینشون که تو این جمع من میتونم ساعت ها در ستایششون حرف بزنم بیارن :(((((( تو این حدودا دوسال هربار برنامه مستند حیوانات میبینم هرجا عکسی از خرس و یوز و گرگ و گوسفند و بز و میش میبینم قلبم فشرده میشه براشون اسمونو که نگاه میکنم راه که میرم تو کلاسا که گیر میفتم هی یادشون تو مغزم زنده میشه. حالا که همه چی نزدیکه ... اگه بگن اعدام یعنی حتی تصورشون که قراره با متانت برن اونجا اون وقت صبح با لبخند مغرورانه و پوزخند وار اون اشغال ها چوبه طناب وای خدا نه نه نه حتی تصورشم زشته و خائنانه استش تف تف تف ...
+حداقل اینکه دوباره بهشون فکر کردم یادم رفت بالا رو مدل بغضم عوض شد و همه چی پاک شد دیگه حالا اصلا نمیتونم بخوابم :/