۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چرا باید حتما عنوان نوشت:|


مسئله پست قبل توتالی حل شد .دست و جیغ و هورا :)) 


داشت تار میزد .دوتا دخترا نشسته بودن رو زمین یه پسره کنار سطل اشغال مونده بود یه پیرمردی هم بود که داشت فیلم میگرفت . من اومدم میله‌ ای که برای روشنایی رو بغل کردم وایستادم هیچکی از وسط رد نمیشد و ارزو کردم کاش این قسمت دایره ای  این ارامش جدا میشد میرفتیم هوا ...

پسره بعد رفت سازشو گرفت خیلی هم خوب میزد من دیگه دیرم بود باید میرفتم . البته اگه یه چند ثانیه صبر میکردم مجبور نبودم مسئله پست قبل رو دست در دست هم شادو خرامان ببینم :| :)) خدا رسما شوخی داره باهام :))


مگه کتابای جامعه شناسی نباید همینجوری ریخته باشه؟؟ من چرا هیچکدوم از اونایی که میخواستم رو پیدا نکردم ؟؟؟:| اصلا هم کتابای ناشناخته ای نیستن :| 


تا مرداد تموم بشه یا تبخیر میشم یا از گرمازدگی جان به جان افرین تسلیم میکنم:| هنوزم اوکی نشدم . 


یادم باشه متن رو ننوشتم هنوز . نوبت دکتر نگرفتم هنوز . اون کتابم تموم نکردم :| فردام تیر تموم میشه .:| اون مشکل بزرگه هم حل نتونستم بکنم یکم ازین وضعیت بغرنج خارج شیم . خودم؟ دوست دارم تو استخر اب یخ فقط دراز بکشم هیج غلطی نکنم .یجوری همه چی از کنترل خارج شده که هیچ ایده ای ندارم . 


نمیشه یهو دارم رد میشم یکی یه هندزفری بده دستم بگه همینجوری برا تو ؟؟  :(  یا در غیر این صورت نمیشه من برنده اون مسابقه شم که بخش دیگه ای از زندگیمم راه بیفته ؟:((((( 


حتی حال ندارم جزومو نگاه کنم که برا فردا چیا رو باید حل کنم:| تازه یادمه گف میپرسه:|| بعد مشکل اصلیم اینه که کتابخونه دانشگاه فقط تا یک بازه :| من میخواستم تا غروب بمونم اونجا یکم هوا از داغی ظهر بیفته ولی مثل اینکه راهی جز تبخیر و معیان شدن نیست:| 


در ضمن چقدر مژه هاش قشنگ بود :))) یهو الان یادش افتادم .کنارم بود برگشتم یسوال بپرسم ازش قدش از منم کوتاه تره قشنگ تسلط داشتم :)) هم رنگ مژش هم مدلش:| بعد مژه های من چند ردیفن ولی کوتاه و بهم ریخته :| ارایش نمیکنم کلا ولی یه ریمل دارم که مشخص نمیشه اصن گاها مجبورم بزنم که یه جهت بهشون بده جلو دیدم نیان :| مال اون بلند پررر خوشگل :| ح جیمی هم مژه هاششش کم نظیره . بعد خیلی هم با اون همه بلندی نرمه . چند بارم ارایشگرش اشتباهی یکی رو کوتاه کرده مردک بی دقت:| 

همینقدر بی حوصله و پراکندم واقعا :))

۴ نظر
1900 __

هوای تو

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
1900 __

چگونه از شیش به شیش بانیم ساعت فاصله برسیم


دست میکنه تو موهام با همون لحن خودمون میگه که دوستم گم شده اینجا نیست؟:)) درسته نشد اونجور که باید باهاش صمیمی بشم اما دوسش دارم یه دنیا .نسبتمون زنداداش خواهر شوهره ولی گفتنش  یجوریه . فقط روشنکه همین . نسبتمون روشنک بالاکه :)) جفتمون همینجورییم.


جمعه رو نگفتم که چهارتایی رفتیم بیرون :))) چاقوی پلاستیکی و هندوانه/ دریا/ سماق و نمک /خدا چه قشنگی خلق کرده/ ننه/ افتابگردون و نه به خشونت علیه گل های موردعلاقه/ تجارب زندگی /بسه دیگه چقدر حرف میزنین /سگ/ من فکر کردم کوچیک تر ازمنی/ چقدررررزیباست اره اسمش خرزهه وای میخوام باهاش عکس بگیرم راستی بچه ها گیاه سمی استش :)) / .حالا کلا برنامه این بود من بودم که رفیقشو ببرم بیرون که اون دوتا حرف بزنن ولی خب برنامه عوض شد . 


کلاسم شده شنبه چهارشنبه ساعت شیش . یه زبان اموز جدید هم اومده . 

یه بخش سوال این بود که دانش اموز جدید جای خالی کلاس می اید . من نوشته بودم از . استاد میگه به درسته میگم استاد من بیرون کلاس بودم :)) نگاه این از دست رفته و امیدی بهش نیستی بهم انداخت .


یه چند مورد نیمه غر هم نوشتم ولی نمیذارم اینجا .همینقدر  بچه خوبی شدم ^^


۲ نظر
1900 __

five feet apart


پیام اصلی این دست  فیلم ها که قدر زندگی رو بدونین و فرصت اندکه و فلان رو خیلی قبول دارم . من خودمم کلا همینجوریم که مگه چقدر زنده‌ایم که کاری که دوست دارمو نکنم شانسمو امتحان نکنم و فلان اماااا مشکلم با این بخششه که همش این مفهوم رو با نوجوون و جوانای مریضی که پراز شوق زندگی و هدف استند میخوان تو چشممون کنن که خاک تو سرت اونو ببین تو که سالمی و فلان و بیسار :| حالا ممکنه سالم سالمم نباشی ولی باز این چه سگ زندگیه و فلان . بحث بعدی برام اینه که من باز دست برنخواهم داشت و خیلی جدی تک تکشونو نگاه میکنم چون همینجوری از فضای بیمارستان بدم میاد نمیتونم تحملش کنم امااز  فیلمایی که تو اون محیطن خوشم میاد.

برگشته میگه تو چرا همش راه سخت تره رو انتخاب میکنی . این که اول تر استش رو بیخیال میشی گیر میدی به اون یکی . ساده بگیر .راست میگه دیگه.
یه کلمه طولانی هم بود مطمئن بودم تو خونه ،بهم میرسه بعد دوهزاربار خونده بودم بازم نتونستم بگم. میگه تو فارسی هم همین میگن . میگم خب من تو فارسیم نمیتونم بگم ولو اینکه نشنیده بودم. اصل کلمه هم یه زبان دیگست .

دیروز دوست پسر هندونه و دوستش(برای اینکه بعد کار راه افتاده بودن و تو جاده تنها نباشه و اینا )   اومده بودن اینجا . قرار بود من دوستش رو ببرم بگردونم اونا حرفاشونو بزنن بعدازظهر به هم برسیم بعد برنامه عوض شد همه با هم بودیم . اینقدررر خندیدیم اینقدر اون دوتا مسخره بازی دراوردن .  دیگه رفتیم دریا اونا رو تنها گذاشتیم خودمون هی میرفتیم میومدیم .خوش گذشت . برای ناهار یه جای سنتی طور رفته بودیم بعد خود اون خانومه پیشمون بود کلی گپ زدیم بعد گفتیم اونا اینجایی نیستن ما استیم . اون اومده هندونه روببینه میگه ببین خدا چی خلق کرده اون دوتا که باهم شما دوتا هم بهم میاین باهم باشین :)) از گل مورد علاقم که چقدر طرف خونه پدریشون  زیاده میگفتن خودشون که تهرانن الان من خودم به شخصه داشتم پر پر میشدم.:(

1900 __

هیچ

احمقانه ست . کل این روزها احمقانه ست . دیروز رفتم یه جشنی که دوست داشتم لحظه لحظشو گریه کنم و بزنم در گوش خیلی ها . میخواستم برم جلو و بگم خوشحالی؟ اون لحظه که پدر پیرت بغلت کرد و گفت بهت افتخار میکنم با من چشم تو چشم شدی لذت بردی؟؟؟ چه حسی داشتی اون روز تو اون اتاق؟؟؟ چه حسی داشتی همه برات دست میزدن ؟ از اینکه بقیه رو له کنی که خودتو بکشی بالا . که حتی به دوستامم نتونستم بگم . عکس بگیرم با اون عوضی های ردیف اول؟؟؟ دست بزنم به چرت و پرتاشون . یه این عمری هدر رفت و قراره با استرس بره ؟ به زحمت الکی که باید بکشم؟
از اون مراسم متنفر بودم و به اصرار دوست هام رفتم . حق پدر مادر منم بود اونجا باشن اما هیچی نگفتم . هندونه؟ حتی به اونم نگفتم و ازم ناراحت شده . میگه نشده صرفا بابت یادگاری بودنش میگه و خب من دوست ندارم حتی یه ثانیشو یادم بمونه . از صبح اینستامو جرات نمیکنم نگاه کنم . هیچ کدوم عکسا رو وا نکردم و حالا دیگه تلگرامم نمیتونم برم . دوتا از دوستای صمیمیم که صدسال به صدسال پروفایلشونو عوض میکنن عکس دوتایی منو با خودشون تو اون مراسم مسخره رو گذاشتن . عکسا رو فرستادن .
از صبح با هرلحظه یاداوری و هرچیزی که بهش اشاره داره به سرعت اشکم درمیاد. از صبح خودمو بستم به لپ تاپ و فیلم و سریال دیدن که سرم داره میترکه . حس میکنم بشدت نیاز دارم برم پیش مشاور.  فکر میکردم حالم خوب شده ولی این دوماه و نیم ارامش قبل طوفان بود به شکل بدتری به حال قبل اردیبهشتم برگشتم . دوست دارم برم مشاور ولی از پولش بگذرم حتی نمیدونم چی میخوام بگم .واسه تک تک هزار تومن پولی که الان دارم برنامه دارم و از طرفی هم تابستونه نمیتونم شاگردی پیداکنم ولی اگه هم پولش بود واقعا نمیدونم که میخوام چی بگم. از کجا باید بگم . از چی باید شروع کنم ار همون هشت سال پیش یا قبل تر از وقتی هشت سالم بود مثلا.

نمیدومم حس الانم خشمه بی فایدگیه یا ناراحتی بیش از حد...

۳ نظر
1900 __

از هر دری سخنی فلان


اسم سرخ پوستیم میتونه لهیده از امتحانات باشه :|

میگم که بلاگرا یه چیز دیگن بلکل . هیچی دیگه فلشامو دادم یه دوست بلاگری برام سریال بریزه و بسی خوشحالم . بعد اینکه با توجه به چیزی که تو ذهنم بود احتمالا اون باری که دیده بودمش به ادم اشتباهی سلام کرده بودم که بعیدم نیست وگرنه نمیشه یکی اینقدر عوض شه که :))) خلاصه هی یادش میفتم قراره از محبت یکی یه عالمه سریال داشته باشم . :)

یکی ازم خواست تو مسابقش شرکت کنم پاشدم رفتم اونجا که عکس بگیرم در این حین که دنبال زاویه خوب بودم دیدم آسمون اونور چه بنفش صورتی نارنجی قشنگی شده .  حیف نمیشد دوتاشونو تو یه قاب گنجوند .

میگم نارنجی میخوام میگه نارنجی نه یچی نزدیکش دارم میرم میبینم صورتیه :| بخدا منم تو رنگا خوب نیستم آما نارنجی از صورتی تشخیص میدم دیگه.


داشتم برمیگشتم دیدمش از دور همینجوری داشت با لبخند نگاهم میکرد رسیدیم به همدیگه گفت خوبی سلام با لبخند عمیق تر . یا شاخ در اورده بودم تو قیافم یچی خراب بود یا هیچ دلیل دیگه ای برای اون حجم خوش اخلاقیش ندارم . بزور یه سر تکون دادن و لب تکون دادنه سلامامون اخه  :)) موهای من الان نصف موهاشه و بسته بودش و بسی جذاب شده بود . :) هنوزم هنگم از رفتارش .

 


ظهر دیدم پای دیوار کنار در  اون ساختمون که تو غروبا خیلی قشنگه ،نشستن میگن میخندن . موهایی که سفیدیاش یه دنیا بیشتراز سیاهیاشه و لبخند قشنگ و مهربونش و دل پاک و مهربونیاش که انتها نداره و خنگی و مظلومیتش ازش بهترین ادم رو ساخته  . خنگی که میگم رفتاریه بیشتر وگرنه داره دکترای فیزیک میگیره .
به تمام دوستاش حسودیم میشه حتی، که با همچین ادم فوق العاده ای در ارتباطن . ویژگی منفی هم داره ولی از نظر من اونقدرام منفی نیستن . مثلا یهو یه جدیت خاصی برش مستولی میشه و رفتار میکنه یا ذهن بیش از حد منطقی داره رویا پرداز نیست اصلا .
کاملا ازین تیپ ادماییه که خوشم میاد . اهل مسافرته و تمام تلاششو میکنه که همه جا لذت ببره . اهل کویر و اسمونه و مدل خونه های مورد علاقمون هم یجوره و خیلی جاهای موردعلاقم موردعلاقشه و خب سلیقشو میرسونه :))) تصور اینکه تو اسمون یچی نشون بدی و خیلی رویا پردازانه نظرت رو بگی و اون برگررده کاملا علمی توجیهت کنه و توضیح بده هم لذت بخشه . (بخاطر رشتش و فعالیت های نجومیش )
 ازیناست که کنارش میتونی شیطون باشی خودت باشی وگرنه من یکی از تستام برای ابنکه ادما رو به دایره رفاقت نزدیکم راه بدم که باهاشون بیرون برم همش همینه که یهو میگم بشینیم و میشینیم یا طبق عادت که میرم روی جدول که راه برم برخوردش چطوریه یا مثلا میای بدویم و تادااا چند دقیقه بعدش صدای خندمونو وایسستا منم برسماست که میاد . این در عین موجه بودنش همینقدررادم پایه ایه . خلاصه بشدت ازین تیپ ادماست که دوسشون دارم کاش یه کپی ازش بازم وجود داشته باشه و پیداش کنم .این کپی باوررکنین حق منه سهم منه . . . غروبم دیدم اونجاست . چرا اینا رو میگم ؟ نمیدونم . سوتفاهم نشه ها من بهش حسی ندارم اصلا . فقط مدت هاست تحت نظر دارمش که بشناسمش و موفق شدم گفتم یجا ثبتش کنم درموردش به کسی که نمیتونم بگم بهرحال .:))

۱ نظر
1900 __

سکوی نه و سه چهارم من


  

و تامااام . به اون عدد یک در خط شیش نگاه میکنم وتمام سلول هام لبخند میزنن به دلیل شروع کلاسم . به تمام بدو بدو هایی که کردم . ساعت چهار پاشدن هام و تو تاکسی حل کردنام . . . 


پایانترمم صد میشدم اگه از مراقبمون سوال نمیپرسیدم و اشتباه بهم جواب نمیداد و باعث نمیشد جواب درستمو پاک کنم . :| بجاش یه سوال دیگه یه کمک محوی کرد به اون در . :دی  و اینکه قرار بود نمره ها اومد اس بدن . من شانسی رفتم دیدم اومده تو گروه برای اولین بار حرف زدم و گفتم . دقیقاااا دو دقیقه بعداز من استادمون اومد اعلام کرد و پین کرد .ازین ضایع تر :|


+سه ساعت دیگه باید پاشم و درسمو تموم کنم که برم امتحان اخر رو بدم ... برام ارزوی موفقیت کنین لطفا :| هم استاد با خواستم موافقت کنه هم امتحانمو خوب بدم :\


۲ نظر
1900 __

دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور


ترکیب صدای غم آلود یک پسر که داشت آهنگ تقدیر شادمهر رو میخوند توی کوچه  با صدای بارون ،بعد از صدای کلی اهنگ داغون از جشن همسایه بغلی اینا و سکوت ا بیرون و صدای بارون ...


+باورم نمیشه الان که داشتم تیتر رو مینوشتم دوباره صدای اهنگ دروپیت ها میادو یه خانواده که دارن جیغ زنان خدافظی میکنن :| این حق من نیست که اون حس خوب پنج دقیقه دووم بداره :| تازه تو جشن هرسالشون همش دونفر تو کوچمون دعواشون میشه از مهموناشون :| 

1900 __

یه دریای آبی پر قایقایی


دیروز ساعت چهار با دخترخاله جان داشتیم از اخرین دقابق کنار هم بودن استفاده میکردیم که آهنگ گذاشته بودم . همون دخترخاله ای که چندروز پیش پیام داد داره اهنگ اتوبوس ابی گوش میده و به یادم افتاده ... داشتیم اهنگ گوش میکردیم و میخوند تو که خودت طوفانی ارامم کن ... داشتیم ازشون حرف میزدیم گفتم که چقدر دلم براشون تنگ شده 

 اینا گفته بودن که باز زود میان اینام پیداشون نیست. 

امروز از خواب پاشدنی داشتم اینسنامو چک میکردم . یکی دایرکتمو چک کرده بود که اصلا اانتظار نداشتم . متعجب از قلبی که اونجا بود داستم استوری میثمشون رو نیگاه میکردم که رفتم تو پست و تادااااا . اسم شهرم اسم کافه ...در واقع هشت ساعت بعداز اینکه گله کررم چرا نمیان گفتن که دارن میان ... یه شبشو که با ح جیمی باید برم ولی یه شب تنها میرم که حرف بزنم باهاشووون حتما...

باورم نمیشه فقط هنوز قلبم تند میزنه ... :(


بعدا نوشت: رفتم تلگرام چندین نفرم اونجا فرستاده بودن برام :)))) دلم به تک تکشون گرم شد

۲ نظر
1900 __

بالاخره که صفر شد



در وصف فاینال امروز همین بس که تواتاق امتحانات بود وروی میزا اسم و شمارمون بودو ازهمه جالب تر که استاد خودش که نبود امروز ولی جاهامونو خودش مشخص کرده بود تاکید اکید هم که اثلا جای کسی عوض نشه :)))) من ؟ ته اون کنج :)) همینقدر بهم اعتماد داره :)) من اصلا نرسیدم که بخونم خیلی با اعتماد بنفس پاشدم رفتم بعد همه میگن منو سعید بالا میشیم :| اتفاقا بسی دوست داشتم که بالا بشم ولی  سعید حالا وقتش ازاده خونده بود . من چی  ؟ یجوریم بودکه اصلا هیچ ایده ای ندارم که چه کردم . سوال اخر باید از خودمون مینوشتیم هرچی بلد بودم نوشتم که پنج خط پر شه در این که میگفتم از خونه تا دانشگاه (کلمش طولانی میشد ) پیاده میرم :)))  اینقدرم جمله بندیام پراکنده ئه و بدخط نوشتم دلم میخوایت ازش تهش معذرت خواهی کنم . پنج صفحه بود صندلی ها هم راست دست من رو پام گذاشته بودم که قشنگ خرچنگ قورباغه شه. از سیزده نفر هشت نفر اومدن فقط برای امتحان . سه تاشون باز میشد حدس زد که نیان ولی فرتاش و دنیا چرا نیومدن :| مهشید هم میگف شاید از ترم بعد نخواد بیاد . کلاس جمعیتش کم شه که البته من دوست دارم .:)) خشی جون گفت یا پنجشنبه یا دوشنبه شروع میشه ترم بعد . اس میدن که بیاین کارنامه بگیرین و ثبت نام و فلان . خشی جون اون یکی شعبه عه اصولا استاد ایلتسم استش . نمیدونه من همونیم که داشت چیپس میخورد سر رسیده بودم طفلی هول کرده بود داشت خفه میشد کلی خندیدیم :)) 

کاش زودتر نمرمونو بذاره ولی خب امروز که نبود دوروزم که تعطیله :(

1900 __