دیروز ساعت چهار با دخترخاله جان داشتیم از اخرین دقابق کنار هم بودن استفاده میکردیم که آهنگ گذاشته بودم . همون دخترخاله ای که چندروز پیش پیام داد داره اهنگ اتوبوس ابی گوش میده و به یادم افتاده ... داشتیم اهنگ گوش میکردیم و میخوند تو که خودت طوفانی ارامم کن ... داشتیم ازشون حرف میزدیم گفتم که چقدر دلم براشون تنگ شده
اینا گفته بودن که باز زود میان اینام پیداشون نیست.
امروز از خواب پاشدنی داشتم اینسنامو چک میکردم . یکی دایرکتمو چک کرده بود که اصلا اانتظار نداشتم . متعجب از قلبی که اونجا بود داستم استوری میثمشون رو نیگاه میکردم که رفتم تو پست و تادااااا . اسم شهرم اسم کافه ...در واقع هشت ساعت بعداز اینکه گله کررم چرا نمیان گفتن که دارن میان ... یه شبشو که با ح جیمی باید برم ولی یه شب تنها میرم که حرف بزنم باهاشووون حتما...
باورم نمیشه فقط هنوز قلبم تند میزنه ... :(
بعدا نوشت: رفتم تلگرام چندین نفرم اونجا فرستاده بودن برام :)))) دلم به تک تکشون گرم شد