۱۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من» ثبت شده است

خاطره ها خاطره ها


به مامان میگم فلان محدوده بچه بودم خونه‌ی کسی بود؟ میگه اره خاله رقیه .میگم من رو بردین اونجا موهامو کوتاه کنین؟ میگه ارره یادته؟ میگم اره هوا اینجوری بود .
من خاطره ها با هوا تو ذهنم میشینه و سریع با وجود اومدن اون هوا لینک میشم بهشون .
اگه همین هوا یکم گرمتر بود میشد امتحانای خرداد ابتداییم اون سرخوشی بعد اخرین امتحان اول ابتدایی و بستنی یخی سه رنگ و سرپا و با ولع برنامه‌ی نوجوون ها رو نگاه کردن .اون حال اخیش .اگه انیمیشن ساز بودم به تصویر میکشیدمش اون رهایی رو که باد میزنه از بالکن بزرگمون و پیراهنم حرکت میکنه و در نهایت به مرور زمان این سکانس تو ذهنم به اینجا ختم شده که شکل باد میشم و دور میشم . از همون بالکن بزرگه . از همون بالکن که یه بار اسمون سرمه ای بود و دونه های درشت برف میومد رو دیدم .
مامان میگفت که نمیرفتی ارایشگاه همونطوری که داخل هیچ خونه‌ی غریبه و مغازه ای نمیشدی . اینم ناشی از واکسن پونزده ماهگیمه اینجوری شدم .الان به صورت ترس از فضای بسته و تنگ حضور  داره. بشدت هم لجباز و گول نخور بودم . به هیچوقت نمیتونستن منو وادار به ورود کنن .لباس میخواستن بگیرن میومدن دم در اندازه میگرفتن:)) . میگفتم .خانم ارایشگر اومد خونه‌ی خالم. یه حجم زیاد موهای چغر و خشک و فر گره خورده رو تصور کنین .بعد من جیغ میزدم گریه میکردم نه از ترس قیچی و اینا از ترس اینکه یه غریبه رو سرم باشه:))) مامان میگفت منم دارم کوتاه میکنم نه اون خانم:))
هوا الان خنک تر شده .باد میزنه .حالم با هوا خیلی بهتر شده.  روحیه‌ام هم . دارم لذت میبرم .دلم میخواد بشینم کتاب بخونم دراز بکشم . کاش زودتر بهار شه . به بهار و هواش، مدرسه راهنماییم و خنکای زیاد راهروش گره خورده.
دلم ظهر بهار و هفت سین و خنکیش و کلاه قرمزی میخواد.
مدرسه‌ی ابتداییم کلاس هایی پنجم و سوم توش بودم خیلی خنک بودن .دلم میخوادشون همین.


+مثلا اهنگ fade to white سنجاق شه به این پست. شاید هم حنا از مهرداد مهدی

1900 __

مطشمقملج


غروب تو خونه بودن برای من کشنده استش .فرقی نمیکنه خونه‌ی چه کسی . نیاز دارم بیرون باشم . این روزها که خودمون خودمون رو قرنطینه کردیم برای من مثل مرگ میمونه. (البته سه بار مجبور شدم برم بیرون) 

از شدت کلافگی در حال مرگم .یه دنیا کار دارم نمیدونم چرا شروع نمیکنم . عکس دریا و تصویر سازی های ابی رو نگاه میکنم بلکه اروم شم . هندونه داره دهنم رو سرویس میکنه از بس انرژی منفیه هی میگه تنهام اینجورم اونجورم خودمم از نطر هورمونی و زندگیایی بهم ریخته‌ام . 

پاشم پنجره رو وا کنم اتاق خنک شه جمع و جورش کنم میز رو مرتب کنم بلکه تصمیم بگیزم جزوه پاک نویس کنم .زبان بخونم . ترکی بخونم . زبان جدیدتریه رو نیگا کنم یانه . کتاب بخونم .برا ارشد بخونم یانههه . 

به تمام احمق هایی که تو راه شمالن فکر میکنم. به تک تک اون اشغالهایی که گذاشتن مسابقه‌ی احمقانه‌ی وزنه برداریشون اجرا بشه و به عالمه چینی مستقیما بیان رشت . به خودمون .به کاش مثل بلا شیلد داشتیم میتونستیم محافظت کنیم . 

دلم اسکله‌ی انزلی میخواد . به تمام طفلکیایی که مراسم ازدواجشون بود حتی .

۱ نظر
1900 __

حوصله سیز


دانشگاه شروع شد و غرغرهای من نیز قراره اینجا رو مزین کنند. با استاد مرغ کلاس دارم این ترم . چندین ترم بود راحت بودم .استرس های پیاپی از پرسش های عجیب غریبش از پروژه های پیاپی تر . میخوام خون گریه کنم. شنبه امتحان داریم ازش همین اول کاری . تمرینای پایان فصل رو باید با نررم افزار اماده کنیم بعد رندوم صدا میکنه بریم ارائه بدیم:)) باید یه تبدیل بگیرم که لپ تاپم به کابل پروژکتور وصل شه . اسمش نمیدونم چیه :/ 

هفته پیش که هفته اول بود تقریبا همه کلاسام تشکیل شده :| من نرفته بودم . درنتیجه اول کاری عقب افتادم کلی جزوه باید بنویسم و بخونم . اگه همت کنم بلند شم از تخت بهشون برسم :// 

فرداشب میرم پیش هندونه دلتنگشم کلی هم . 

پسرعمم فکر کنم منو مژکیان رو دید بعد ما هم دعوامون شد . خیلی اشغاله اگه هنوز اخلاق قبلش رو داشته باشه . :| امیدوارم عمیقا به کسی چیزی نگه واقعا . دعوای چرتی هم بود . حوصله هم ندارم . 

1900 __

بوسه‌ی یواشکی


۲ نظر
1900 __

دلجبجعلج


یه اتفاق وحشتناک پیش روعه ولی دلم روشنه که نمیشه. خیلی وحشتناکه ولی 

از تجربه‌ی یکشنبه هم بگذریم :)) بعدا شاید یکم بگم .

بشدت سرم درد میکنه اینارم یه چشمی اونم نیمه بازردارم مینویسم . از شدت دردش حالت تهوع دارم و شش ساعت دیگه حدودا قراره راه بیفتم . 

اخه بلیط هفت صبح؟؟ تازه اول اتوبوس میزون گرفته بود بلیط چهل و خرده ای بعد زنگ زدن کنسل کردن به دلیل نقص فنی میگه اون ساعت یه بیست و شیش تومنی هم داریم . خلاصه اگه رفتیم ته دره حلال کنین.

هیچ کاریم نکردم همه رو صبح میخوام بردارم .

این حال بد و بی مسکن بودن تو خونه و یه دنیا کاردو اون مشکل رو بی توجهی کردن و رفتن اصلا ترکیب جذابی نیس.

۰ نظر
1900 __

23


امسال تولدم بخش مربوط به مژکیانش به اینکه بمونیم تو این سگ سرماتو خیابون راه بریم و از ناراحتی هام بگم گذشت.رفتیم جمعه بازار به امید یه حداقل ارین دستبند کوچیکا که یادگاری اولین تولد باشه چیزی خوشمون نیومد به جاش تو هایپرش اون پاستیلی که دربه در دنبالش بودم پیدا کردم برام خرید .

همش اذیتم کرد کرم ریخت اصلا اونجور که دوست داشتم حتی حرفامونم پیش نرفت .

دوتا تبریک هم داشتم که دلمو لرزوندن .یکی مال عطی بود که امسال عید دیدمش .اولین رفیق مجازی من بود . اون شب اخر یه جا توماشین اهنگ رشتی بود قرار بود براش ترجمه کنم ار اونورم بیرون بارون ... دومی هم داداشم بود که مدت زمان تولدم تا جنگ ها حکومت ها رو نوشته بود تبریک گفته بود یکم که حرف زدیم گفت میدونستی من ازین که قراره خواهر داشته باشم گریه کرده بودم؟

مژکیان قول داده سه شنبه جبران کنه .  دوتایی امروزمون رو دوس نداشتم اصلا . به جاش کلی از ناراحتی هام گفتم . مسیر اخر از خودم و گذشته ای که منجر به این اخلاق میشد گفتم . اونم ار بچگی هاش گفت و اخلاق الانش گفت .

نشستیم از تغییرات بعد من گفت .از همین ذوق کردن های من سر هر چیز کوچیک . نمیدونم شاید بخاطر خاطره ای که از رابطه قبلیش گفت حس خوبم رو خراب کرد.اخه گفتن از قدرنشناسی اون ادم اونم وقتی که الان روز تولد منه و داریم یخ میکنیم ولی جفتمون سر سه شنبه رفتیم تو حالت سیو مانی حرص دراور بود:/ 

بابا داداش زنداداشم برام هندزفری گرفتن:)) میگه چون دیدیم با سیم هات رسوا کردی مارو با اون روند که پیش گرفتی همه هندزفری هامونو به باد فنا میدی برات گرفتیم دست از سرمون برداری . فقط من میترسم استفاده کنم ار گوشم بیفته گم شه :/ 

خلاصه فیلا اینا اینجا باشن تا حوصله کردم باز ادامه بدم ...

۱ نظر
1900 __

این نیز بگذرد



از عصبیت ها و دعواها فاکتور بگیریم چون که حرف زدیم اوکی شده میرسیم به اینکه همو بعدش دیدیم گفت تو تلگرام برات یه سوپرایز فرستادم همون لحطه نگاه کردم دیدم بلیط های اتوبوسه برای سه شنبه یکم .رو همون صندلی های اون دفعه ای. درواقع کادو تولدم اینه که بریم بام تهران دوتایی . مسلما کل سفر هزینمون دونگی استش .همین که بالاخره اتفاق افتاد پس از کش و قوس های فراوان راضی ام . اینکه درسته دیگه دقیقا روز تولدم نیست ولی گذاشتیم یکم که برامون مهمه. اینکه درسته ترجیح میدادم حالا که روز تولدم نیست دیگه کادوم نباشه ولی خب بیشعور نیستم و نمیتونم انتظار کادو داشته باشم با این وضع مالی الانش. هرچند من برام یه دفترچه پنج تومنی هم بگیره ذوق میکنم ولی خب ماجرا بخاطر نحوه بزرگ شدنش اینجوری نیست کادوها باید گرون و بزرگ باشن نمیدونم چقدر حرف هام تونسته تاثیربذاره.خاص بودن تولدم رو بهم زد ولی اتفاقات . 
خلاصه که اینجوری دیگه .
آذی برام کادوی تولد گرفت . اونم همون بعدارظهری که صبحش امتحان داشتیم فرداش هم اخرین امتحانمون بود تو اون سگ سرما و بارون . یه گوشوارماه و یه پابند ماه . رودوتا دایره هم برای تبریک تولدم نوشته یکی ازین ارزوهای خوب که تهش با اسمی که سیوش کردم و خودش کلی خندیده امضا زده اون یکی به زبان جدیده که دارم یادمیگرم و بلده یکم . قلبم فشرده بود .برا ابن حجم توجه به جزییاتش . برای اینکه رفیقمه . حتی میتونم اون کاغذ برام قد کل کادوش ارزش داره یکمم بیشتر شاید .
+به حد کافی هفته‌ی وحشتناکی داشتم که نخوام ازش بگم .
++ یه دنیا کار دارم و یه حال بد . 

1900 __

چرابال بسته‌امون نشد که واشه



پالت یه اهنگ خونده که هنوز منتشر نشده برای البوم نفرین شده‌ی جدیدشونه که از زمانی که برنامه انتشار ریختن یه بلایی سرمون اومد همه حس و حال ها رو کشت .کاش منتشر شده بود و این روزها هی گوش میکردیمش .تهش همه باهم برای این همه برا لالاییشو زمزمه میکردیم نه برای اینکه مثل کنسرت اهنگ باما اهنگ شه بلکه شاید بخوابن این سیاهی ها ‌.رهامون کنن . الان که گوشش میدم بجاش تمام دست زدن ها و جیغ های توی اهنگ هق هق و ناامیدی این چندین ساله امونه که میپیچه تو مغزم . هی میگم مرز وقاحت کجا تموم میشه کجا دریده میشه ازین وقیح تر امکان نداره و تاااداااا.
متنش رو پایین میذارم ممکنه بعضی کلمات درست نباشن بهرحال هم من کج شنوام هم امید سرما خورده بود هم کیفیت ریکودر گوشی است دیگر .
میدونم کارم درست نیست این انتشار متن اما اینجا خلوته . اون بخش چراهاش رو هم با کلافه ترین و به خود خدا تروخدا گویان طور بخونین...از بدبختی هامون از ناامیدیمون از سگ دو زدن ها و به جایی نرسیدن هامون از همه میگه و خب #چرا_پالت_دوست_دارم؟



نسیم دل نواز شاعران شیراز
ببر به سوی شهر عاشقان تو این راز
رسان پیام ما به گوش یار جانی
بگو به داد ما برس اگر توانی
نظر به این که حال و روز ما خراب است
رسیدگی به حال و روز ما ثواب است
تو ساقیا بیا و چاره‌ای دگر کن
غم غروب دلگرفته را به در کن

چرا این شب سیاه سحر نمیشه
سیاهی نمیره دست به سر نمیشه
چرا خنده از لبای بسته دوره
چرا راه شب سیاه و سوت و کوره

ساقی به نور باده برافروز جان ما
مطرب بگو بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

کشیدن ستاره تا کجا رو دیدی
ندیدی ولی به ناکجا رسیدی
ندیدی این ستاره گر گرفته از حرف
به گوشه ای نشسته در سیاهی شب

چرا این شب سیاه سحر نمیشه
سیاهی نمیره دست به سر نمیشه
چرا بال بسته امون نشد که وا شه
چرا هی نشد نشد نشد که باشه

ساقی به نور باده برافروز جان ما
مطرب بگوبگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما



۱ نظر
1900 __

Ay/luna/ماه


پنجشنبه دوازدهم ماه زیبام رو محبوب کل زندگیم رو از تلکسکوپ دیدم . یه دایره‌ی کوچیکی که نصفه ماه قشنگم روش بود تو یه پس زمینه مشکی . همین . همینقدر ساده تنها با ابهت و همونجوری که آرزوشو داشتم .میره که بچسبه به آرزوها . 

دفعه بعد؟ کاش بتونم بغلش کنم . کاش اگه میمیریم بذارن تا ماه بریم .کاش بتونم حس اون لحظه ام رو به کلمه بیارم . بتونم بگم .اخه من همونم که خیلی وقتا از دیدن ماه قلبم توان تحملش رو نداره ارزو میکنم میتونستم گرگینه درونم رو به لایه های رویی بیارم که عوض شم و نمود فیزیکی پیدا کنم .

من همونیم از شدت زیبایی و حس عجیبی که درم ایجاد میکنه میشینم گریه میکنم  چطور میتونم بگم؟

۱ نظر
1900 __

یه روز غرها تموم میشن


پاس شدنم توتالی منوط به نظر استادمه :دی
ح جیمی رو دیدم رفتیم رو نیمکت همیشگیمون تو پارک نشستیم گپ زدیم میگه عوض شدی میگم نه فقط خسته‌ام میگه خستگیتم دیدم میگم اونا خستگی روزانه بود من الان احساس فرسودگی میکنم .قانع شد.
رفتیم سمت خونه اشون که بره منم برم زنگ بزنم مژکیان میاد یا نه . توراه ،گل فروشی بود با نرگس هایی دسته ای ده تومنی . سرخوش و مست از عطر و لطافتش بالاخره نرگس امسالم هم جور شد . یکیشو کندم دادم بهش . داشتیم خداحافظی میکردیم که مثی رو دیدم .رفیق قشنگ و دوست داشتنی وبلاگیم، منتظر بود .مژکیان هم گفته بود میاد . بغلش کردم یه دل سیر دیگه رفیقش اومد اونم با یه تک شاخه راهی کردم رفت . گل رو توی کوله‌ام گذاشته بودم .الان تو هال پیش مامان ایناست ولی اتاقم عطرش میاد و کیفم بشدت عطرش رو گرفته .:ایکس
نزدیک خونه مژکیان پل هواییه .رو پله هاش موندم دیدم داره میاد . ناراحت بود .نفهمیدمم چش شده بود .خودم؟ از دیروز که حالم بد بود و کلا خودش هم نبود یه غمی نشسته بود تو دلم . میخواستم محکم بغلش کنم بلکه کم شه . دیدمش حس کردم چقدر ناراحت ترم . به روی خودم نمی اوردم . نمیدونم از سر کلافگی و دلتنگیه یا هورمون ها ربختن بهم . دستشو کندم به واقع . گفتم میشه اسنپ بگیریم بچسبم بهت؟ گفت اره عزیزم . گفته بودم ماشین نشستن کنارش رو دوست دارم؟ اصلا مگه همین تو جاده بودن نبود مقاومتش رو شکوند؟مقاومتم رو شکوند؟
اولش سرمو گذاشته بودم رو شونش بعد گذاشتم رو پاش . دوست داشتم گریه کنم . یعنی پر اشک بودم ها ولی گریه نکردم . گوشیشو نشونم داد و شعر و ماجرایی که تعریف کرد یادم باشه .رفتیم همون کافه هه که با دوستاش همش میریم . میگم یعنی واقعنی دونفری بالاخره؟:)) دستشو گرفتم شروع کردم حرف زدن . تو چشای جفتمون اشک بود . یهو صدای اذان مغرب هم اومد . ساکت شده بودم کاپشنش رو پوشیده بودم و نفس میکشیدم عطر دوس داشتنیش میپیچید تو دماغم .بهش میگم چهرت یادم میره بخاطر همین هربار روبه روت قرار میگیرم مثل اول متعجب میشم .شبیه عکسات نیستی . باید ازین عکس تکونی ها باشه .نیم رخت هم اصلا حس و حال چهره اتو نداره . یجور جادویی استش صورتش مگه میشه اخه؟ باهام حرف زد کلی . ارومم الان . ناراحت نیست دیگه.
خوابم میاد. درس دارم . دلم بشدت فیلم میخواد . یه فیلم جدید ازین مادر ناراحت دار ها یا ارباب حلقه ها .
کارگاهی که ثبت نام کرده بودم هم استش همینجوری که پیام هاش میره بالا عصبی ترم میکنه . تو بین اینا قدرت الویت دهیمو از دست دادم .

+ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ/ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ/دانی که پس از مرگ چه باقی ماند/عشق است و محبت است و باقی همه هیچ



۱ نظر
1900 __