دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور


ترکیب صدای غم آلود یک پسر که داشت آهنگ تقدیر شادمهر رو میخوند توی کوچه  با صدای بارون ،بعد از صدای کلی اهنگ داغون از جشن همسایه بغلی اینا و سکوت ا بیرون و صدای بارون ...


+باورم نمیشه الان که داشتم تیتر رو مینوشتم دوباره صدای اهنگ دروپیت ها میادو یه خانواده که دارن جیغ زنان خدافظی میکنن :| این حق من نیست که اون حس خوب پنج دقیقه دووم بداره :| تازه تو جشن هرسالشون همش دونفر تو کوچمون دعواشون میشه از مهموناشون :| 

1900 __

یه دریای آبی پر قایقایی


دیروز ساعت چهار با دخترخاله جان داشتیم از اخرین دقابق کنار هم بودن استفاده میکردیم که آهنگ گذاشته بودم . همون دخترخاله ای که چندروز پیش پیام داد داره اهنگ اتوبوس ابی گوش میده و به یادم افتاده ... داشتیم اهنگ گوش میکردیم و میخوند تو که خودت طوفانی ارامم کن ... داشتیم ازشون حرف میزدیم گفتم که چقدر دلم براشون تنگ شده 

 اینا گفته بودن که باز زود میان اینام پیداشون نیست. 

امروز از خواب پاشدنی داشتم اینسنامو چک میکردم . یکی دایرکتمو چک کرده بود که اصلا اانتظار نداشتم . متعجب از قلبی که اونجا بود داستم استوری میثمشون رو نیگاه میکردم که رفتم تو پست و تادااااا . اسم شهرم اسم کافه ...در واقع هشت ساعت بعداز اینکه گله کررم چرا نمیان گفتن که دارن میان ... یه شبشو که با ح جیمی باید برم ولی یه شب تنها میرم که حرف بزنم باهاشووون حتما...

باورم نمیشه فقط هنوز قلبم تند میزنه ... :(


بعدا نوشت: رفتم تلگرام چندین نفرم اونجا فرستاده بودن برام :)))) دلم به تک تکشون گرم شد

۲ نظر
1900 __

بالاخره که صفر شد



در وصف فاینال امروز همین بس که تواتاق امتحانات بود وروی میزا اسم و شمارمون بودو ازهمه جالب تر که استاد خودش که نبود امروز ولی جاهامونو خودش مشخص کرده بود تاکید اکید هم که اثلا جای کسی عوض نشه :)))) من ؟ ته اون کنج :)) همینقدر بهم اعتماد داره :)) من اصلا نرسیدم که بخونم خیلی با اعتماد بنفس پاشدم رفتم بعد همه میگن منو سعید بالا میشیم :| اتفاقا بسی دوست داشتم که بالا بشم ولی  سعید حالا وقتش ازاده خونده بود . من چی  ؟ یجوریم بودکه اصلا هیچ ایده ای ندارم که چه کردم . سوال اخر باید از خودمون مینوشتیم هرچی بلد بودم نوشتم که پنج خط پر شه در این که میگفتم از خونه تا دانشگاه (کلمش طولانی میشد ) پیاده میرم :)))  اینقدرم جمله بندیام پراکنده ئه و بدخط نوشتم دلم میخوایت ازش تهش معذرت خواهی کنم . پنج صفحه بود صندلی ها هم راست دست من رو پام گذاشته بودم که قشنگ خرچنگ قورباغه شه. از سیزده نفر هشت نفر اومدن فقط برای امتحان . سه تاشون باز میشد حدس زد که نیان ولی فرتاش و دنیا چرا نیومدن :| مهشید هم میگف شاید از ترم بعد نخواد بیاد . کلاس جمعیتش کم شه که البته من دوست دارم .:)) خشی جون گفت یا پنجشنبه یا دوشنبه شروع میشه ترم بعد . اس میدن که بیاین کارنامه بگیرین و ثبت نام و فلان . خشی جون اون یکی شعبه عه اصولا استاد ایلتسم استش . نمیدونه من همونیم که داشت چیپس میخورد سر رسیده بودم طفلی هول کرده بود داشت خفه میشد کلی خندیدیم :)) 

کاش زودتر نمرمونو بذاره ولی خب امروز که نبود دوروزم که تعطیله :(

1900 __

خلاصه که اینجورر


آهنگ جدید پالت منتشر شد. معدن یاقوت . از البومی که رونماییشه . من هندزفری ندارم به شکل غم انگیزی یه گوشش قطعه و اهنگای پالتم نمیشه تک گوشی شنید . باورم نمیشه در یک قدمی البومیم . می جان ِ پالته ...


جدی ولی خط رو خط افتاده من دوست داشتم خودم ورزشکار حرفه ای میبودم نه اینکه بینشون محبوب باشم .:)) میدونم بعد این خودمو چشم میکنم دیگه کسی ازم خوشش نمیاد ولی خب کلا برام خیلی جالب بوده . اصلا هم فرق نداره که تو تیم ملی باشه نباشه معروف باشه گمنام باشه ایرانی باشه خارجی باشه هرچی :)) اصلا هم فرق نذاشتم تا الان بین رشته ها از فوتبال و والیبال گرفته تا شنا و شمشیر بازی و کاراته و ژیمناستیک و پینگ پنگ و بوکس و کیگ بوکسینگ  و ... :)) اگه ارتباط میداشتم باهمشون یا هرچی میتونستم کشور ورزشی مستقل خودمو میداشتم میفرستادمشون مسابقات :))  البته یه چندتا فوتبالیست کم دارم که تیمو ببینم ولی خب فعلا همینه :))
چرا واقعا اینجوریه ؟ احساساتی بخوام به قضیه نگاه کنم بعد یسری هاشون مخصوصا خیلی پشیمون شدم و میشم ولی درکل اینکه اون لحظه منطقی نگاه میکنم و میگم نه رو دوست دارم :))) البته خب تنها دوست پسری که داشتم هم ورزشکار بود اگه اونو فاکتور بگیریم :دی شاید دارم اشتباه میکنم . یه بحث شوخی واری که داریم بین خودمونو دوستام و فلان اینه که من حوصله بچه هارو بیشتراز یک ساعت ندارم درواقع. بعد همش میگم میدونم اگه هم یبار بچه ای داشته باشم باید بره ورزشکار شه حاضر باشم تحملش کنم (میدونم اگه اگه بچه ای قرارباشه داشته باشم به درس علاقه مند میشه برای اینکه چشمم در بیاد میره دانشمند میشه :| ) خلاصه که شاید باید بابای بچه‌ی احتمالی رو از بین اینا انتخاب کنم که به اینده بچه چشم نداشته باشم که عقده ای نشم . ( میدونم اینم که نبایدمجبورش کنم چیزی که خودم نشدم بشه. بلدم :))  )


و قسم به امتحان عجیبی که ساعاتی دیگر دارم و هیچی بلد نیستم . رگرسیون کی اینقدر سخت شد :| تازه با توجه به اشتباه احمقانم تو امتحان قبلی باید خیلی بالا بشم اینو :))))


این برا دوشنبه استش : میگم چرا اینجا اینجوری شده ؟میگه میشه نگم ترم بعد بهت بگم چون مال اونجاست . یهو مریم خانم میگه که خوش بحالت میری ترم بعد که بهت اینو بگه :)) جلساتی که بچه ها غایب میشن رو خیلی دوست دارم فضا خیلی صمیمانه میشه . پنجشنبه این ترم تموم میشه و یه هفته از دستم راحتین :)) بهش میگم اینجا اگه فلان کنم اینجوریه میگه اره بعد گفت بگو ببینم هی قفل کرده بودم نمیتونستم بگم تا نصف میگفتم یهو گفت اگه گفتی، همون لحظه گفتم :)) خودش خندش گرفت. اونجوری استرس میگیرتم خب :)) خودمم انتظار نداشتم با این سرعت ضایع کنمش .بعد بحث یچی بود گفتم اها چون برگاش میریزه :))) خودمم نفهمیدم .فقط خودمو خودش و سعید تو بحث بودیم اون لحظه گفت برگا میریزه اره :)))))) دیدم دوتایی دارن میخندن لود شدم چی گفتم :)))) خیلی خجالت اور بود اون لحظات . بخدا جوابش همین بود به من چه که دیدگاه شاعرانه ای دارن :)))
بعددهم که با ح جیمی بیرون بودم اینقدرررر خسته و له بودم که نصف مسیر رو رفتیم به مرکز شهر رسیدیم از شدت گرما خستگی گشنگی تشنگی گفتم تروخدا بشینیم :))) دوست داشتم دراز بکشم البته حیف مانتوم روشن بود . کیفمم اینقدررر سنگین بود طفلی یه مقدار برام اوردش:دی
قرار بود بریم مغازه رفیقش کتاب بگیره دیدم جدی در توانم نیست دیگه خودش رفت .

+ این پست رو هربخشش رو یه ساعتی و یه روزی نوشتم :)))

۱ نظر
1900 __

yetmiş altı ?


پشت میزم نشستم و درحالی که شیش صفحه هنوز باقی مونده به روز سختی که پیش رومه فکر میکنم . دیگه هیچوقت نباید به بعدازظهر و شب قبل امتحان اعتماد کنم چون مثل دیروز بدنم ،جام میذاره :| 

امروز بعد امتحان میرم خونه هندونه اینا که بعدش از همونجا برم کلاس . دلم براش خیلی تنگ شده اخه . فقط فکر خواب الودگی الان و گرمی هوا رو نکرده بودم . چون خونشون نزدیکه یونیه و خب مجبورم پیاده برم اونم سرظهر . تازه بعد کلاسم قراره ح جیمی رو ببینم :)) این حجم خجسته دلیم نمیدونم از کجا ناشی شده :| دلم برا جفتشون تنگ شده خب .

دیروز یه تصمیمی گرفتم که باعث میشه دهنم رسما اسفالت شه در یکسال پیش رو و ممکنه یهو هیچی جور نشه که عملا بدبختتتت میشم . خیلی نیازمند دعا انرژی خوش شانسی ام :| 


پ.ن : یکی که قبلا خیلی پیگیرم بود الان فهمیدم اون شغل خرپولانشو ول کرده داره تئاتر کار میکنه :)))  چیزی که اون موقع هم خیلی دوست داشت گفته بودم بجای این که این همه انرزی اینجا صرف کنی برو برا این رویات که فقط حرفشو میزنی انرژی بذار گفت میرم دنبالش و بعد پشیمون میشی :)) میدونست من تئاتر زیاد میرم (اون موقع بیشتر میرفتم )قیافشم خیلی خوبتر شده .بنظرم همون موقع هم خوب بود البته . اخلاقشو چون اون موقع هم نمیدونستم الانم نمیتونم چیزی بگم . اینم نفر بعدی که به ارزوش رسید . قبلا فقط حیطه تخصصیم باز کردن بخت جوون های مردم بود الان اینم فکر کنم باید عنوان کنم :)) دیگه کم کم باید بیفتم دنبال کسب درامد:)) برگشت هرنوع اکس تضمینی یا مثلا انگیزه برای دراوردن چشم و رسیدن به ارزو ها :))

۴ نظر
1900 __

بعد میگن چرا متنفری


هی میگم اینجا اولین روز تابستونه هی میگه دیروز بود :))) بخدا تقویممون فرق میکنه کوتاه بیا :)) نمیتونستم توضیح بدم هرگز با یه ایرانی که امتحان داره بحث نکن اگه دیروز قراربود باشه یعنی من اولین امتحانمو جا موندم :)) 


امتحان فردام به غایت وحشتناکه .فقط میخوام که پاس شم اینو همین .هیچی مهم نیست فقط پاس :(((( کاش دستم میشکست این دانشگاه رو نمیزدم کاش حرف داداش اینا رو گوش نمیکردم و گرگان رو حذف نمیکردم :(((( 

حتی یه فرمول هم یادم نیست اینجوریم نیست که بخونم یادم بیاد چون هیچ ذهنیتی ندارم اینجوری میشه . بخاطرش رفتم چندتا درسای پیش نیازشو کامل خوندم انگار نه انگار . مثل این میمونه که بهت طریقه جمع بستن رو یاد داده باشن تو درسای قبلی بعد به این که میرسی یهو بدون هیچی بلد بودن انتطار انتگرال گیری داشته باشن همین قدر بی ربط و سخت و بی مفهوم :(((( دعا کنین بتونم ده نمره از پونزده نمره بنویسم :(( 

امتحان بعدیشم فرداشه که اونو فقط همون بعدازظهر تا صب وقت دارم بخونم :| بعد یه سخت تر  و حجیم تر هم استش که چهارشنبه عه :| همه‌ی اینا در حالیه که یهو دیگه ندارم تا یازدهم و تموم میشه :| استاد این سه تا اخریا هم یکیه . اگه اولی رو بیفتم و برای جبرانش باید دوتا بیست و یه نوزده بشم  که ترم بعد بیشتر واحد بردارم :))) تازه بیفتم باید با اون استاده که باهام بده چون باهاش لاس نمیزنم و ارایش نمیکنم بردارم این درسو که ترم زوج ارایه میشه:))) همینقدر گل و بلبله همه چی .




1900 __

ضعف موریانه ای چیست؟


یجوری سمت راستی هر سری داره بزرگ و بزرگتر میشه که انتظار دارم یهو صدا بخوره و منفجر شه  .چته خب :|
چقدر این دکترش وحشیانه نمونه گرفت . یک دهم این من اون سری درد نداشتم . نفسم گرفته بود . شبیه تو کارتونو فیلما دیدین امپولو محکم و عمود فرو میکنن واقعا بزرگوار همچین حرکتی میزد :| به اصل کاری میرسید دوباره همونقدر وحشیانه فشارش میداد خلاصه که هنوزم درد دارم :|| بعد اومدم بیرون از وجنات و فرمم مشخص بود یه خانمه اومد پیشم میگه که چطور بود من دارم سکته میکنم.حالا من دست و پام میلرزید  سرمو تکون نمیتونستم بدم چون گردنم بد مونده بود درد میکرد دیگه مجبور بودم بهش روحیه بدم  :)))  من هنوزم دست و پام میلرزه . همراهم ندارم . بعد به مامان اینا میگم بهشون برم میخوره . حق ندارم یعنی ؟ اینجاها که نیاز دارم یکی بگیرتم کسی نمیاد دکتر دارم میرم پا میشن میان :|
دقیقا یکساعت و نیم  شده که منتظرم نمونم خشک شه ببرم پاتولوژی که بزرگوار مقاومت میکنه :| فکر کنم از همین ور برم کلاس یا که بطور کلی نمیرسم برم کلاس :| کتابمم همراهم نیست البته تمرینا همراهمه که دارم حل میکنم .
هیچکی هم نیست اینجا همه رفتن شیفتشونم عوض شده :)) نکته جالب برام این بود مانتوهای همشونم تو طیف سبز بود . اینجا هم که فرمش سرمه ایه کلا یه رنگ میپوشن جمیعا .منم مانتوم سرمه ایه ولی جورابم سبزه :)) ست کردم باهاشون .
گشنمم استش که عطر غذاشون کل این جا رو فرا گرفته:(( باید ناشتا میبودم فقط ابمیوه میداشتم که الانم اینه وضعم .نامردا یه تعارف میزدین خب:/ خلاصه که کلا تف به این زندگی و تنهایی :))


+از گشنگی سرم درد گرفته . حوصله درس ندارم زین سبب . از اینورم فیلتر شکنم وصل نمیشه :| عمیقا حوصلم سر رفته هیچکیم اینستاا نیست .


+شبکه خبر روشنه بعد زیرنویس اومد که پوکی استخوان و ضعف موریانه نظام امریکارا فرا گرفته (یا نابود داره میکنه .دقیق فعلش یادم نیست)  هیچی دیگه اولش داشتم میخوندم فکر کردم زیرنویس پزشکیه. 


بعدا نوشت:


باورم نمیشد خشک نمیشد لعنتی بعد دیگه خودم دستی گرفته بودمش جلو کولر:))) دیدم تاثیر نداره نشسته بودم بسان کباب بادش میزدم :))) اخرشم ساعت چهار خشک شد .سههه ساااااعت. سوژه شده بودم کامل هرکی یچی میگفت :)) میدونم دیگه خودش هیچی نیست ولی مچ دستمو به فنا داد از بس بادش زدم :)))
بعد توهمین فاصله اعتبار بیمه ما تموم شد :| دیگه ماشین گرفتم دقیقاخود چهارونیم له رسیدم کلاس . نه عینک نه کتاب هیچی نداشتم:))این استاد جایگزینه یچی شبیه فاجعه بود . خداخیلی دوسمون داشت که برنامه عوض شد و استاد ما ترم مارو گرفت چون کلا ترم یک نمیگیره .
از هفت صبح تا اون موقع هم فقط یه ابمیوه خورده بودم بعد کلاس با مهشید رفتیم کافه یکم اروم گرفتم :)))
اینقدرم برگشتنی اسمون زیبااااا بود که حد نداشت ولی نمیتونستم سرمو بیارم بالا که خوب ببینمش بیشتر حرصم میگرفت :| 


1900 __

تنت سلامت جوون.سیریسلی؟


امروز که به مویی که افتاد دست زدم و دیدم باز موی سالم بوده داشتم فکر میکردم که چرا مو خرابا نمی افتن اینا میفتن ،که یه لحظه اومد تو ذهنم کی میدونه شاید یه پنج درصد ممکن باشه مجبور شم تا یه ماه دیگه کچل کنم دیگه موی سالم و غیرسالم فرق نداره که .
داره اهنگ آدم پوچ محسن نامجو تو گوشم پخش میشه و ناراحتم عمیقا . از همه اتفاقایی که داره پشت هم میفته از امتحانای پیش رو و منی که بشدت عقبم  و عملا فردام همش میره و نمیتونم بخونم . اون مرکز رفتنش با نوبتی که میدنه مثل فردا یازده صبح ولی برگشتت با خداست و بعدازظهرم کلاس دارم تو فکرشم وسیله هامو ببرم یحتمل بعددازاونجا مستقیم برم کلاس :))
دلم میخواد همه چی تموم شه یمدت . به دانشگاهی که تموم نمیشه فکر میکنم حالم بد میشه . در واقع یه بخش عظیم حال بدم مربوط به همین لعنتیه فکر کنم . هرچقدرم میخوام بگم مهم نیست تنها نیستی دست خودت نیست کاریه که پیش اومده تاثیر نداره... در این حد که امشب یکم به ماماان هم غرشو زدم .ازین اتفاقا که کم پیش میاد  کلا .
دلم فقط میخواست یکی بود که قضاوتم نکنه براش همه چی رو تعریف کنم بگه بیا بغلم و زار زار گریه کنم .
 الانم داره نیمی از ما پخش میشه و به آلبوم پیش روشون فکر میکنم . حس میزنم اخرین البومی باشه که از پالت بیاد بیرون . دیگه پالتی نمیمونه .درواقع همین الانم نمونده ... البومی که میگن از کنسرت مونیخ برگشتنی رونماییشه و کاش برم ... کاش شونزدهم که جشن فارغ التحصیلی که دوست ندارم شرکت کنم باشه که با خیال راحت نرم اون لعنتی رو . کسی تجربشو داشته ؟ ممکنه بعدا پشیمون شم از اینکه نمیخوام اون جشن رو شرکت کنم؟ از اون طرف میگم اگه مامان اینا دوست داشته باشن چی؟ اگه خودمم برم دوست ندارم مامان اینا بیان :|

+اگه فردا دیدم خوشاله اپراتور اونجا، برا اولای تیر وقت میگیرم میرم که کوتاه کنم موهامو باز هنوز حس موی بلند نیست. دوست دارم برم یجا که ازینا که بررسی میکنن مدل مویی که بهت میاد رو میگن ولی پولمو نیاز دارم در نتیجه میرم همون جا همیشگیه که کوتاه کنم و اونم حرص بخوره که بذار بلند شن موهات :)) بعد به موهام قول دادم که براشون ماسک بخرم . حالا یا اون یکی رو هم میخرم یا باید بمونن تا مرداد که پولمو بریزن اگه نه یا اون یکی وسیله رو برا پوستم میخرم اونم گناه داره طفلکی . کلاس وکتابای ارشد و  تولد ح جیمی هم استش :| جیب منم گناه داره . اینکه وقتم ندارم بیشتر کار کنم و کلا دیگه وقت ندارم اصلا کار کنم هم مزید بر علته .

+هیچ ایده ای برا مشکلای پشت همم ندارم حتی دوست ندارم که بهشون فکر کنم که بخوام راه حلی هم پیدا کنم ...


۱ نظر
1900 __

sorma


رد که داشت میشد یهو زد رو استیکری که چسبوندم به کتاب و گفت که هاپلهاف یا گریفندور؟ گفتم ریونکالا . گفت عه جدی ؟ فکر میکردم گریفیندوری ولی :)) گفتم خودم فکر میکردم هاپلهاف باشم  .فکر کنم خودشم ریونکلایی استش ولی .یکی از دلچسب ترین مکالمات کل این روزام شکل گرفت به همین سادگی . هیجوقت فکر نکرده بودم از نطر بقیه چه گروهی بنظر میام . چی دیده بود ازم که میگه گریفندور و از اون بدتر چی فکر میکنه که اینقدر از ریونکالایی بودنم تعجب کرد :))))) 

الکی الکی یه دونه رو اشتباه نوشتم .نشد مدافع عنوان قهرمانی باقی بمونم :))  جلسه بعد خودش نمیاد استاد جایگزین داریم سر فاینالم نیست.پنجشنبه هفته بعد هم پایان ترمشه و این ترم شفاهی نداریم شکر خدا . 

خیلی خوش گذشت امروز کلاس کاش همش همینقدر خلوت باشیم . 

سر امتحان یکی رو ننوشته بودم که یهو ترجمشو گفت اینقدر چسبید .بعد از یک ماه و یک روز هم اومدم کافه همیشگیم دلم تنگ شده بود مثل اینکه .

بعد تو راه آنیتا منو مهشید رو دید سلام کردیم و اینا گفت دیگه نمیخواد بیاد :| براش سخت شده درسا :| بعد این همونیه که جلسه های اول خیلی بلد بود:))) بچه ها یجوری اب رفتن که من دارم میترسم کم کم .استاد تازه گف قرار نبود گروه مارو داشته باشه یهو برنامه عوض شد خیلی مدت بود ترم یک نداشته و دیگه هم قرار نیست و من چه خوشحالم ازین بابت . 

درمورد امتحان فاینال حرف زدیم میگه سوال اخرتون اینه که پنج خط از خودتون بنویسین و خودتون رومعرفی کنین بعد قبلش بهم گفته بود خطم ریزه من یه قیافه غم گرفته ای داشتم میگم که من که خطم ریزه میگه تو سه خط بنویس :)) به ولله سه خط بنویسم نمرمو کم کنه خون به پا میکنم :)) از قصد میخوام تلاش کنم سه خط شه :دی 

یه مدل اره رو تلفط میکنم که دوتا حالت داره یه مدلش برای مسخره کردنه . تریپ اره تو که راست میگی. سه بار نزدیک بود بهش بگم :)))) دوبار قیافم همون لحنی شد دید منو :)) ایشاالا که ادم کینه ای نباشه .



بعدا نوشت: الان یه حدسی دارم که چرا فکر کرد گریفندورم :دی درمورد مقابله با ترس گفته بودم :)) در این حد ولی؟

۵ نظر
1900 __

سومین پلیس


+ پاک شد.

+میگه اینجوری ترمی دویست و هفتاد تومنه و این سطح سه ترم طول میکشه ولی الان تودوره فشرده دوماه طول میکشه بعد براتون ارزون تر هم درمیاد نهصدوخرده ای :))) لعنتی نگو اون جمله رو خب . از لحاظ زمانی اره خیلی خوب میشه ولی صدو خرده ای گرونتر میشه که :)) ولی صداش خوب بود باز زنگ میزنم سوال بپرسم حرف بزنه :)))) 

+داشت میگف اون موقع تو بازاربزرگ  یه نوشته زدن که هیچ گونه کالایی به خانم های بی حجاب فروخته نمیشه و خانم های محجه هم یه تخفیفی دارن . نمیدونین که چه تاثیری داشت کلی خانم رفتن چادر خریدن همونجا . از لحن خوشحال و راضیش بگذریم مگه نگفتی گفتن هیچی نمیفروشیم:))

+ من کلا همیشه گوشوار رو از همه بیشتر دوست داشتم تا اینکه یه دوره حساسیت شدیدی به همه مدل نشون دادم . الان یماهی میشه دوباره عادی شده البته فقط به نقره . دیگه سریع افتاده به جونم برم گوشمو یه سوراخ دیگه هم بکنم . میگن تابستون خوب نیست یه تحقیق کنم اگه دلیلش صرفا بابت استخر و دریا و ایناست که من نمیرم اوکیه . بعد دیگه دیروز نشستم تو تایمای پرتم یسری انگشتر و گوشوار جدا کردم تو اینستا از بس ظریف و قشنگن دلم همشونو خواست :(  میترسم ریسک کنم فعلا بچسبم به نقره . یه درمونگاه هم میشناسم که سوراخ میکنه اگه باز میدونین چه مراکزی باید رفت ممنون میشم بگین . بعد کلا سوراخ های زباد رو گوش دوست دارم . مثلا اون فضای بالا یا همون بالا رو کناره و... بعد کلا گوشم از حساسیت و فلانش بگذریم خیلیییی کوچوله ئه . موهامم فر و کوتاهه (تا وسطای گردنمه ) کلا به سختی دیده میشه بنده خدا .نمیدونم چرا اینقدر قفلم روش :))) 


+ کل خرداد یجور شده از برای تعطیلی ها و هرچی ، که هفته ای یه جلسه رفتم کلاس دلم تنگ شده :((( کاش امروز، فردا بود خب . من کلاسمو میخوام :(( 






۳ نظر
1900 __