پشت میزم نشستم و درحالی که شیش صفحه هنوز باقی مونده به روز سختی که پیش رومه فکر میکنم . دیگه هیچوقت نباید به بعدازظهر و شب قبل امتحان اعتماد کنم چون مثل دیروز بدنم ،جام میذاره :| 

امروز بعد امتحان میرم خونه هندونه اینا که بعدش از همونجا برم کلاس . دلم براش خیلی تنگ شده اخه . فقط فکر خواب الودگی الان و گرمی هوا رو نکرده بودم . چون خونشون نزدیکه یونیه و خب مجبورم پیاده برم اونم سرظهر . تازه بعد کلاسم قراره ح جیمی رو ببینم :)) این حجم خجسته دلیم نمیدونم از کجا ناشی شده :| دلم برا جفتشون تنگ شده خب .

دیروز یه تصمیمی گرفتم که باعث میشه دهنم رسما اسفالت شه در یکسال پیش رو و ممکنه یهو هیچی جور نشه که عملا بدبختتتت میشم . خیلی نیازمند دعا انرژی خوش شانسی ام :| 


پ.ن : یکی که قبلا خیلی پیگیرم بود الان فهمیدم اون شغل خرپولانشو ول کرده داره تئاتر کار میکنه :)))  چیزی که اون موقع هم خیلی دوست داشت گفته بودم بجای این که این همه انرزی اینجا صرف کنی برو برا این رویات که فقط حرفشو میزنی انرژی بذار گفت میرم دنبالش و بعد پشیمون میشی :)) میدونست من تئاتر زیاد میرم (اون موقع بیشتر میرفتم )قیافشم خیلی خوبتر شده .بنظرم همون موقع هم خوب بود البته . اخلاقشو چون اون موقع هم نمیدونستم الانم نمیتونم چیزی بگم . اینم نفر بعدی که به ارزوش رسید . قبلا فقط حیطه تخصصیم باز کردن بخت جوون های مردم بود الان اینم فکر کنم باید عنوان کنم :)) دیگه کم کم باید بیفتم دنبال کسب درامد:)) برگشت هرنوع اکس تضمینی یا مثلا انگیزه برای دراوردن چشم و رسیدن به ارزو ها :))