مامان چند وقته در حال قلمه زدن این گل استش. امروز سرش رو برید از بالای همون دو شاخه شه برام گذاشت توی این ظرفی که عید پارسال تو شهرداری نمایشگاه بود خریده بودم. میدونم اینا نشونه ان میدونم اینا همه امید به زندگی منی که خونه‌ی آینده‌ام پراز گل و سبزی استش. یهو اومد تو اتاق و داد بهم. گذاشتم رو میز که یادم بمونه چه روز سگی ای استش که چقدر حالم بده.
پارسال هم همین روز دقیقا نابود شدم یه خبری فهمیدم که من رو کشت و برای خوب شدن حالم مامان دردونه برام اون بچه منقرضی ها رو که عاشق بودم دوباره ساخت امروزم اینجور و مامان بدون اینکه بدونه بهم گل داد. سال بعد؟ کاش تموم شه نحسیش کاش خوب شه حالم کاش من برگردم تو خودم بشم همون دختر پرانرژی و سرخوش که هر چیزی حالش رو خوب میکرد...کاش تکه هام جمع شن دوباره.


+محل درج عکس گل