۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

ضعف موریانه ای چیست؟


یجوری سمت راستی هر سری داره بزرگ و بزرگتر میشه که انتظار دارم یهو صدا بخوره و منفجر شه  .چته خب :|
چقدر این دکترش وحشیانه نمونه گرفت . یک دهم این من اون سری درد نداشتم . نفسم گرفته بود . شبیه تو کارتونو فیلما دیدین امپولو محکم و عمود فرو میکنن واقعا بزرگوار همچین حرکتی میزد :| به اصل کاری میرسید دوباره همونقدر وحشیانه فشارش میداد خلاصه که هنوزم درد دارم :|| بعد اومدم بیرون از وجنات و فرمم مشخص بود یه خانمه اومد پیشم میگه که چطور بود من دارم سکته میکنم.حالا من دست و پام میلرزید  سرمو تکون نمیتونستم بدم چون گردنم بد مونده بود درد میکرد دیگه مجبور بودم بهش روحیه بدم  :)))  من هنوزم دست و پام میلرزه . همراهم ندارم . بعد به مامان اینا میگم بهشون برم میخوره . حق ندارم یعنی ؟ اینجاها که نیاز دارم یکی بگیرتم کسی نمیاد دکتر دارم میرم پا میشن میان :|
دقیقا یکساعت و نیم  شده که منتظرم نمونم خشک شه ببرم پاتولوژی که بزرگوار مقاومت میکنه :| فکر کنم از همین ور برم کلاس یا که بطور کلی نمیرسم برم کلاس :| کتابمم همراهم نیست البته تمرینا همراهمه که دارم حل میکنم .
هیچکی هم نیست اینجا همه رفتن شیفتشونم عوض شده :)) نکته جالب برام این بود مانتوهای همشونم تو طیف سبز بود . اینجا هم که فرمش سرمه ایه کلا یه رنگ میپوشن جمیعا .منم مانتوم سرمه ایه ولی جورابم سبزه :)) ست کردم باهاشون .
گشنمم استش که عطر غذاشون کل این جا رو فرا گرفته:(( باید ناشتا میبودم فقط ابمیوه میداشتم که الانم اینه وضعم .نامردا یه تعارف میزدین خب:/ خلاصه که کلا تف به این زندگی و تنهایی :))


+از گشنگی سرم درد گرفته . حوصله درس ندارم زین سبب . از اینورم فیلتر شکنم وصل نمیشه :| عمیقا حوصلم سر رفته هیچکیم اینستاا نیست .


+شبکه خبر روشنه بعد زیرنویس اومد که پوکی استخوان و ضعف موریانه نظام امریکارا فرا گرفته (یا نابود داره میکنه .دقیق فعلش یادم نیست)  هیچی دیگه اولش داشتم میخوندم فکر کردم زیرنویس پزشکیه. 


بعدا نوشت:


باورم نمیشد خشک نمیشد لعنتی بعد دیگه خودم دستی گرفته بودمش جلو کولر:))) دیدم تاثیر نداره نشسته بودم بسان کباب بادش میزدم :))) اخرشم ساعت چهار خشک شد .سههه ساااااعت. سوژه شده بودم کامل هرکی یچی میگفت :)) میدونم دیگه خودش هیچی نیست ولی مچ دستمو به فنا داد از بس بادش زدم :)))
بعد توهمین فاصله اعتبار بیمه ما تموم شد :| دیگه ماشین گرفتم دقیقاخود چهارونیم له رسیدم کلاس . نه عینک نه کتاب هیچی نداشتم:))این استاد جایگزینه یچی شبیه فاجعه بود . خداخیلی دوسمون داشت که برنامه عوض شد و استاد ما ترم مارو گرفت چون کلا ترم یک نمیگیره .
از هفت صبح تا اون موقع هم فقط یه ابمیوه خورده بودم بعد کلاس با مهشید رفتیم کافه یکم اروم گرفتم :)))
اینقدرم برگشتنی اسمون زیبااااا بود که حد نداشت ولی نمیتونستم سرمو بیارم بالا که خوب ببینمش بیشتر حرصم میگرفت :| 


1900 __

تنت سلامت جوون.سیریسلی؟


امروز که به مویی که افتاد دست زدم و دیدم باز موی سالم بوده داشتم فکر میکردم که چرا مو خرابا نمی افتن اینا میفتن ،که یه لحظه اومد تو ذهنم کی میدونه شاید یه پنج درصد ممکن باشه مجبور شم تا یه ماه دیگه کچل کنم دیگه موی سالم و غیرسالم فرق نداره که .
داره اهنگ آدم پوچ محسن نامجو تو گوشم پخش میشه و ناراحتم عمیقا . از همه اتفاقایی که داره پشت هم میفته از امتحانای پیش رو و منی که بشدت عقبم  و عملا فردام همش میره و نمیتونم بخونم . اون مرکز رفتنش با نوبتی که میدنه مثل فردا یازده صبح ولی برگشتت با خداست و بعدازظهرم کلاس دارم تو فکرشم وسیله هامو ببرم یحتمل بعددازاونجا مستقیم برم کلاس :))
دلم میخواد همه چی تموم شه یمدت . به دانشگاهی که تموم نمیشه فکر میکنم حالم بد میشه . در واقع یه بخش عظیم حال بدم مربوط به همین لعنتیه فکر کنم . هرچقدرم میخوام بگم مهم نیست تنها نیستی دست خودت نیست کاریه که پیش اومده تاثیر نداره... در این حد که امشب یکم به ماماان هم غرشو زدم .ازین اتفاقا که کم پیش میاد  کلا .
دلم فقط میخواست یکی بود که قضاوتم نکنه براش همه چی رو تعریف کنم بگه بیا بغلم و زار زار گریه کنم .
 الانم داره نیمی از ما پخش میشه و به آلبوم پیش روشون فکر میکنم . حس میزنم اخرین البومی باشه که از پالت بیاد بیرون . دیگه پالتی نمیمونه .درواقع همین الانم نمونده ... البومی که میگن از کنسرت مونیخ برگشتنی رونماییشه و کاش برم ... کاش شونزدهم که جشن فارغ التحصیلی که دوست ندارم شرکت کنم باشه که با خیال راحت نرم اون لعنتی رو . کسی تجربشو داشته ؟ ممکنه بعدا پشیمون شم از اینکه نمیخوام اون جشن رو شرکت کنم؟ از اون طرف میگم اگه مامان اینا دوست داشته باشن چی؟ اگه خودمم برم دوست ندارم مامان اینا بیان :|

+اگه فردا دیدم خوشاله اپراتور اونجا، برا اولای تیر وقت میگیرم میرم که کوتاه کنم موهامو باز هنوز حس موی بلند نیست. دوست دارم برم یجا که ازینا که بررسی میکنن مدل مویی که بهت میاد رو میگن ولی پولمو نیاز دارم در نتیجه میرم همون جا همیشگیه که کوتاه کنم و اونم حرص بخوره که بذار بلند شن موهات :)) بعد به موهام قول دادم که براشون ماسک بخرم . حالا یا اون یکی رو هم میخرم یا باید بمونن تا مرداد که پولمو بریزن اگه نه یا اون یکی وسیله رو برا پوستم میخرم اونم گناه داره طفلکی . کلاس وکتابای ارشد و  تولد ح جیمی هم استش :| جیب منم گناه داره . اینکه وقتم ندارم بیشتر کار کنم و کلا دیگه وقت ندارم اصلا کار کنم هم مزید بر علته .

+هیچ ایده ای برا مشکلای پشت همم ندارم حتی دوست ندارم که بهشون فکر کنم که بخوام راه حلی هم پیدا کنم ...


۱ نظر
1900 __

sorma


رد که داشت میشد یهو زد رو استیکری که چسبوندم به کتاب و گفت که هاپلهاف یا گریفندور؟ گفتم ریونکالا . گفت عه جدی ؟ فکر میکردم گریفیندوری ولی :)) گفتم خودم فکر میکردم هاپلهاف باشم  .فکر کنم خودشم ریونکلایی استش ولی .یکی از دلچسب ترین مکالمات کل این روزام شکل گرفت به همین سادگی . هیجوقت فکر نکرده بودم از نطر بقیه چه گروهی بنظر میام . چی دیده بود ازم که میگه گریفندور و از اون بدتر چی فکر میکنه که اینقدر از ریونکالایی بودنم تعجب کرد :))))) 

الکی الکی یه دونه رو اشتباه نوشتم .نشد مدافع عنوان قهرمانی باقی بمونم :))  جلسه بعد خودش نمیاد استاد جایگزین داریم سر فاینالم نیست.پنجشنبه هفته بعد هم پایان ترمشه و این ترم شفاهی نداریم شکر خدا . 

خیلی خوش گذشت امروز کلاس کاش همش همینقدر خلوت باشیم . 

سر امتحان یکی رو ننوشته بودم که یهو ترجمشو گفت اینقدر چسبید .بعد از یک ماه و یک روز هم اومدم کافه همیشگیم دلم تنگ شده بود مثل اینکه .

بعد تو راه آنیتا منو مهشید رو دید سلام کردیم و اینا گفت دیگه نمیخواد بیاد :| براش سخت شده درسا :| بعد این همونیه که جلسه های اول خیلی بلد بود:))) بچه ها یجوری اب رفتن که من دارم میترسم کم کم .استاد تازه گف قرار نبود گروه مارو داشته باشه یهو برنامه عوض شد خیلی مدت بود ترم یک نداشته و دیگه هم قرار نیست و من چه خوشحالم ازین بابت . 

درمورد امتحان فاینال حرف زدیم میگه سوال اخرتون اینه که پنج خط از خودتون بنویسین و خودتون رومعرفی کنین بعد قبلش بهم گفته بود خطم ریزه من یه قیافه غم گرفته ای داشتم میگم که من که خطم ریزه میگه تو سه خط بنویس :)) به ولله سه خط بنویسم نمرمو کم کنه خون به پا میکنم :)) از قصد میخوام تلاش کنم سه خط شه :دی 

یه مدل اره رو تلفط میکنم که دوتا حالت داره یه مدلش برای مسخره کردنه . تریپ اره تو که راست میگی. سه بار نزدیک بود بهش بگم :)))) دوبار قیافم همون لحنی شد دید منو :)) ایشاالا که ادم کینه ای نباشه .



بعدا نوشت: الان یه حدسی دارم که چرا فکر کرد گریفندورم :دی درمورد مقابله با ترس گفته بودم :)) در این حد ولی؟

۵ نظر
1900 __

سومین پلیس


+ پاک شد.

+میگه اینجوری ترمی دویست و هفتاد تومنه و این سطح سه ترم طول میکشه ولی الان تودوره فشرده دوماه طول میکشه بعد براتون ارزون تر هم درمیاد نهصدوخرده ای :))) لعنتی نگو اون جمله رو خب . از لحاظ زمانی اره خیلی خوب میشه ولی صدو خرده ای گرونتر میشه که :)) ولی صداش خوب بود باز زنگ میزنم سوال بپرسم حرف بزنه :)))) 

+داشت میگف اون موقع تو بازاربزرگ  یه نوشته زدن که هیچ گونه کالایی به خانم های بی حجاب فروخته نمیشه و خانم های محجه هم یه تخفیفی دارن . نمیدونین که چه تاثیری داشت کلی خانم رفتن چادر خریدن همونجا . از لحن خوشحال و راضیش بگذریم مگه نگفتی گفتن هیچی نمیفروشیم:))

+ من کلا همیشه گوشوار رو از همه بیشتر دوست داشتم تا اینکه یه دوره حساسیت شدیدی به همه مدل نشون دادم . الان یماهی میشه دوباره عادی شده البته فقط به نقره . دیگه سریع افتاده به جونم برم گوشمو یه سوراخ دیگه هم بکنم . میگن تابستون خوب نیست یه تحقیق کنم اگه دلیلش صرفا بابت استخر و دریا و ایناست که من نمیرم اوکیه . بعد دیگه دیروز نشستم تو تایمای پرتم یسری انگشتر و گوشوار جدا کردم تو اینستا از بس ظریف و قشنگن دلم همشونو خواست :(  میترسم ریسک کنم فعلا بچسبم به نقره . یه درمونگاه هم میشناسم که سوراخ میکنه اگه باز میدونین چه مراکزی باید رفت ممنون میشم بگین . بعد کلا سوراخ های زباد رو گوش دوست دارم . مثلا اون فضای بالا یا همون بالا رو کناره و... بعد کلا گوشم از حساسیت و فلانش بگذریم خیلیییی کوچوله ئه . موهامم فر و کوتاهه (تا وسطای گردنمه ) کلا به سختی دیده میشه بنده خدا .نمیدونم چرا اینقدر قفلم روش :))) 


+ کل خرداد یجور شده از برای تعطیلی ها و هرچی ، که هفته ای یه جلسه رفتم کلاس دلم تنگ شده :((( کاش امروز، فردا بود خب . من کلاسمو میخوام :(( 






۳ نظر
1900 __

غر غر غر


یه توریست ازم ادرس دستشویی رو پرسید اینم مثل اون یکی کیفشو داد بهم رفت :| باز اون کیف پولشو برداشت این همونم برنداشت .چطور اعتمادمیکنین اخه لعنتیا :))) خوبش بود برمیداشتم میرفتم که ترس بخوره بعد برمیگشتم :| بعد نمیدونم چرا اینجوریه که بعداین موضوع همشون دعوت میکنن بریم قهوه بخوریم :))) اون یکی گولم زد قراررنبود منم برم بالا ولی این یکی محترمانه گفت منم گفتم نه :)) درخواست اشتباه میدین دیگه بگو یخ در بهشت من با مغز میومدم حتی میگفتم بیا خونمون :))) همینقدر من سادم و گول میخورم اصن . اینکه انگلیسی رو به سخت ترین لهجه ممکن صحبت میکرد هم بی تاثیر نبود . دهنم سرویس میشد تا بفهمم چی میگه بزرگوار . حتی اسم خودشم نفهمیدم دقیقا :))) 

بعد دیگه رو مپ براش علامت زدم بره دنبال رویاش . میخواست با کبوترا عکس بگیره من هرچی سعی میکردم بگم به والله من دستم میلرزه نتیجه عکس چیزی جز کبوترای ترسان بدست نمیاد قبول نمیکرد :)) تف تو امتحانات آما . گفت اطلاعاتت خوبه پولم میدم برا دوشنبه لیدرم شو .:((((( این حق من نبود برم ؟ هم امتحان دارم اما دوشنبه هم کلاس دارم که اونجام امتحان دارم .الان میدونم دیگه کارمو شروع کنمم توریستا منو از دور میبینن جیغ میزنن فرار میکنن هیچکی دیگه لیدر نمیخواد:)) 


مثل اینکه غر هرچی رو بیشتر بزنم نمرم بهتر میشه میتونین اینجا رو نخونین که این یه هفته میخوام دلاتونو ببرم سمت آزمون فرض و رگرسیون و روش های نمونه گیری و با توجه به ابنکه خوشال بودم فاینالم افتاده پنجشنبه حواسم نبود که اون روز میشه امتحان شفاهی و بدتره :)))) تربیت نمرش اومد بیست شدم . فکررکنم سومین بیست کل دانشگاهمه :)) اون یکیا دانش خانواده ( این خنده دار ترین امتحانمم بود . اون روز امتحان دیگه هم داشتم اینو اصلا نخونده بودم کل سوالاشو با جاگذاری خودم بعنوان اون فرد جواب دادم.مثلا سوال میگفت یک مرد چه حسی داره وقتی قراره مهریه بده حتی جای اونم خودمو فرض کردم.  تو بین دوستام با اینکه اونا خونده بودن تنها کسی که کامل شد بودم )  و تاریخ تحلیلی صدر اسلام (نمیدونم چرا بیست شدم چون تمامشو با اطلاعات شخصی خودم نوشته بودم نیم خط هم مثل کتاب نبود :)) ) بودن .

نمونه نمیدونم چرا تا به روش تخصیص اپتیمم میرسم با اینکه انچنان سخت نیست ولی قفل میکنم دیگه جلو نمیتونم برم :| الان شیش هفت جلسه مونده ولی نمیتونم واقعا تمومش کنم :|   

اتاقمم همه جاش وسیله عه نمیشه راه رفت عملا در بی انگیزگیم بی تاثیر نیست . کاش مامان اینا نبودن مثل دیروز بساط میکرد رو میزناهارخوری .خیلی حال میداد و همچنان ترجیح میدم زبان بخونم حتی انگلیسی ولی درسامونخونم :دی 


۳ نظر
1900 __

اینجا دیگر وطن کسی نیست خداآن را پس گرفته


این روزا که صحبت سریال چرنوبیل استش و چه ندیدین چه دیدین و فهمیدین ماجرا از چه قرار بوده وقتشه کتاب صداهایی از چرنوبیل رو بخونین که بفهمین برمردمش چه گذشته . روایت اولش هم اگه اشتباه نکنم روایت همسر آتش‌نشان استش . کتاب خاطرات ادمای اون زمانه و من اولین کتابی بود که از این نویسنده خوندم و عاشقش شدم . هنوز هم دردناک ترین کتابیه که خوندم و با صفحه صفحش اشک ریختم . هنوزم یاد قسمتش میفتم که اقاهه کلاهی که باهاس میرفت اونجا کار میکرد رو داده بود به بچش و تادااااا تومور مغزی . هنوزم اعتقاد دارم هر ملتی جز کمونیست ها بودن نمیتونستن از جونشون بگذرن و برن اونجا کار کنن ... این پایین کپی پستی که اون زمان بعد تموم شدن کتاب نوشته بودم رو میذارم با همین تیتری که برای اون پست بود و اینجا نوشتم و جزو جملات کتاب بود و هیچوقت یادم نمیره . اولین برخوردم با این ماجرا مربوط به مستندی بود که تو سال روزش اول دبیرستان اگه اشتباه نکنم بودم از منوتو پخش شد و همش گوشه ذهنم مونده بود تا اینکه این کتابو خوندم و تو نت درموردش خوندم و خوندم و خوندم . بازم میگم سریالش فقط روایت ماجرا بودن اصلا متوجه عمق فاجعه نمیشه ادم از احساسات ادما کمتر حرف میزنه . 


هوف خدای من هوف خدای من....
 یکی از وحشتناک ترین کتابهایی که تاحالا خوندمو دارم تجربه میکنم.ایکاش اینقدر شهامت داشتم میرفتم اتیشش میزدم.
 فکر کنم تشعشعاتی که تو کتاب ازش حرف میزنن به خود کتابم رسیده...واقعا این کتاب خارج از محدوده توانایی احساسی من برا چیزهایی که ادما توش گفتن استش...
اینقدر فجیع استش که خط به خطش میره تو استخونم حک میشه.
 ایکاش جرئت جدا کردن یه بخشهایی رو ازش داشتم.ولی واقعا کلمه ها گم میشن...
فقط میتوانم از این دوتا واژه 'فاجعه چرنوبیل ' استفاده کنم....

+چندوقت پیش که کلید بودم رو کتابی درمورد جنگ ها و حسابی روحیم بهم ریخته بود یه تایمی زدم تو کارایی متفرقه تر خوندن الان دارم کتابی رو میخونم که توش سربازی که قبل از این اتفاق  تو جنگم بوده گفته جنگ بهتر بود.اون جا مرگ شرافت مندانه بود.میدونستی چطور میمیری.الان وقتی برمیگردی خونه تازه مرگ شروع میشه....

۲ نظر
1900 __

یه حس بیخیالی


دیشب برای اولین بار با هندونه رفتم کنسرت . ساعت بد بود که اگه خانوادم دقیق خبر داشتن و با توجه به تایم برگشت نمیذاشتن با یسری دروغ و برگشت به خونه هندونه اینا حل شد :)) برگشتم رفیقش اومد دنبالمون . زمین خیس هوا خنک رعد و برق خیابونایی که یجا شلوغ و یجا خلوت بودن خیلییی حس خوبی داشت . یاد اولین کنسرت پالت افتادم که اونم سالنش تو همون مسیر بودو موقع برگشت نم نم بارون بود که میخورد تو صورتم...
و آما خود کنسرت :دی این تنها خواننده پاپ جدیدیه گوش میدم . با اولین اهنگش که شنیدم و به هندونه دادم هم ازینجا عاشقش شدم که شبیه یکی از آهنگ های ایتالیایی که خیلی خیلی دوسش دارم بود . خود خوانندش هم به شدت گوگولی ساده خجالتی و دلنشین بود . قشنگ چندجا براش مردم :)) دوتا آهنگ اجرا کردن بعد صدامشکل پیدا کرد بعد دوباره که برگشت گفت چندتا خوندم و فلان مردم همه گفتن یکی داشت باورش میشد :))) میگفت گیرم اوردین؟ دوتا خوندم ولی اشکال نداره دوباره میخونم . یه چندتا حرکت دیگم زد که نمیگم :دی
آخرشم یکی از اهنگای موردعلاقمو نخوند :| دوست داشتم بزنمش :)) درمورد جای فوق العادمونم چیزی نمیگم که خیلی خوب بود :)) دوبار هم اهنگ اولیه رو خوند . برای اولین بار تو زندگیم با تمام وجودم داد زدم :)) حس خوبی داشت :دی
حس میکنم کلی چیز میز میخواستم بگم که یادم نمیاد:)) بعد دیگه چون خیلی بهم خوش گذشته بود نمیشد ادامه داشته باشه تا صبح از شکم درد نخوابیدم :| هنوزم دارم جون میدم بجاش موقع برگشت از خونه هندونه اینا تاکسیش کولر داشت و منم جلو نشستم اصن یه وضعی:))
اقاااا همههه تیپ زده بودن حتی هندونه هم خیلی شیک و رسمی من تحت هر شرایطی اصالتمو حفظ میکنم و توتالی اسپورت بودم :))
یه ماشینه بود که بطری اب رو روی سقف ماشینشون جا گذاشته بودن داشتن همینجوری میرفتن که اون لحظه که گره خورده بود رفتم گفتم دادم دستش برگشتم هندونه میگف تو نباید یکم تمرین کنی یه حرکتی بزنی . همین بطری جامونده یه خنده میدی برمیگردی؟اگه الان امشب امیر نمیومد ماشین نمیتونستیم گیر بیاریم نباید یه حرکت میزدی برسونتمون ؟:))) اینقدر دیگه یسره گفت و خندیدیم .من کلا هیچ حرکتی بلد نیستم بعد اونم همچین کاری. همه ماشینام اهنگاشو میذاشتن داشتن میرفتن منم که حرصم گرفته بود اونو نخونده همون گوشه برا خودمون گذاشتم :)) نامرد فیلم گرفت و حواشیش یادم بمونه :دی


امروز پیام اومد که با عرض پوزش کلاس فرداتون کنسل و من خوشحال ترین شدم . چون هم فردا امتحان داشتم هم اینکه اینجوری اخرین جلسه که فاینالمون بود دیگه سوم نیست و میره برای پنجشنبه . اونجوری من دوم و سوم امتحان ترم دانشگاه داشتم بعدازظهرش هم این، قشنگ میمردم . فردا قراره ح جیمی رو ببینم و شادمانم و دلتنگ . 

1900 __

حق



وقتایی که خنگ میشم استرس میگیرتم سوتی میدم بعدش از خودم متنفر میشم . 
وقتایی که ناخوداگااه باهاش بد برخورد میکنم طفلی کمکم میکنه خشن جوابم میدم خیلی حق به جانب طور میشم و خبری از اون لبخند خجالت زدم که ناشی از زحمت دادن بهشه نمیاد از خودم متنفر میشم .
دوست دارم میتونستم بغلش کنم درگوشش بگم که چقدر ازش ممنونم . بگم تمام چیزایی که باید ولی نمیشه و نمیشه و نمیشه ... 
ظهر داشتم یه پست مینوشتم و میگفتم از غیرقابل تحمل شدن اون فضا وسیله ای که اونجا فقط پیدا میشه و خب نگفتم و انجامش دادم بارها  باهاش هم قدم و رو به رو شدم حتی سلامم نکردم اونم میرفت یجا قائم میشد. از خودم متنفرم که فقط همون چیزی که نیاز داشتم نگرفتم چون فکر کردم فکر میکنه بخاطر اون اونجام و یه وسیله سی تومنی هم گرفتم .
با دوستم دوهزارتا داروخونه به دنبال یه پماد رفتیم و خرید خودم یادم رفت و واقعا وقتم نمیشه . 
تواین بی پولی باید برم یه دنیااا وسیله پرینت بگیرم و تف واقعا :( 
اعصابم بشدت نابوده . بشدت بی حوصلم و از دست خودم عصبانی که چه غلطی دارم میکنم .کاش میشد این روزا تموم شن .بیلیو می دلم براشون تنگ نمیشه . :| 
۲ نظر
1900 __

müze


امروز برای حدود چهل دقیقه بعد کلی توی آفتاب ظهر بودن تجربه‌ی بهشت داشتم . از زمان افتتاح اون کافه بهشتی تصمیم داشتم برم نمیدونم چرا نمیرفتم.
چیزی که واضح و مبرهن استش برای همه ، من عاشق ارسی ام و خوردنی محبوبم ، بخ در بهشته . تو کافه ها اونایی که ابغوره با درار دارن هم براشون امتیاز ویژه ای قائلم . اینجا یه دیوار شیشه ای ارسی، پنجره ها ارسی، کلی وسائل قدیمی دار، روی میز گلدون های شیشه رنگی گذاشته و از همه مهمتر یخ دربهشت داشت .ابغوره نیز هم . یخ دربهشتش واقعا یخ در بهشت بود :((( ترش ، زیاد ، یخ خرد شدش بشدت لطییییییف و یه ظرف فسقلی که شیشه رنگی بود توش شربت کنارش هم ابلیمو طبیعی . اسم کافه؟ مکانی که دوست دارم توش کاررکنم . اومدم پایین که حساب کنم نمیتونستم لبم رو از حالت لبخندش جمع کنم.زل میزدم یه جا لبخند میزدم. طفلی شک کرده بود به سلامت عقلم :)) اومدم بیرون نمیدونستم کدوم وری برم :)) اقاهه با تردید دوباره داشت نگاهم میکرد :))

۳ نظر
1900 __

61 :

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
1900 __