۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

خلاصه که اینجورر


آهنگ جدید پالت منتشر شد. معدن یاقوت . از البومی که رونماییشه . من هندزفری ندارم به شکل غم انگیزی یه گوشش قطعه و اهنگای پالتم نمیشه تک گوشی شنید . باورم نمیشه در یک قدمی البومیم . می جان ِ پالته ...


جدی ولی خط رو خط افتاده من دوست داشتم خودم ورزشکار حرفه ای میبودم نه اینکه بینشون محبوب باشم .:)) میدونم بعد این خودمو چشم میکنم دیگه کسی ازم خوشش نمیاد ولی خب کلا برام خیلی جالب بوده . اصلا هم فرق نداره که تو تیم ملی باشه نباشه معروف باشه گمنام باشه ایرانی باشه خارجی باشه هرچی :)) اصلا هم فرق نذاشتم تا الان بین رشته ها از فوتبال و والیبال گرفته تا شنا و شمشیر بازی و کاراته و ژیمناستیک و پینگ پنگ و بوکس و کیگ بوکسینگ  و ... :)) اگه ارتباط میداشتم باهمشون یا هرچی میتونستم کشور ورزشی مستقل خودمو میداشتم میفرستادمشون مسابقات :))  البته یه چندتا فوتبالیست کم دارم که تیمو ببینم ولی خب فعلا همینه :))
چرا واقعا اینجوریه ؟ احساساتی بخوام به قضیه نگاه کنم بعد یسری هاشون مخصوصا خیلی پشیمون شدم و میشم ولی درکل اینکه اون لحظه منطقی نگاه میکنم و میگم نه رو دوست دارم :))) البته خب تنها دوست پسری که داشتم هم ورزشکار بود اگه اونو فاکتور بگیریم :دی شاید دارم اشتباه میکنم . یه بحث شوخی واری که داریم بین خودمونو دوستام و فلان اینه که من حوصله بچه هارو بیشتراز یک ساعت ندارم درواقع. بعد همش میگم میدونم اگه هم یبار بچه ای داشته باشم باید بره ورزشکار شه حاضر باشم تحملش کنم (میدونم اگه اگه بچه ای قرارباشه داشته باشم به درس علاقه مند میشه برای اینکه چشمم در بیاد میره دانشمند میشه :| ) خلاصه که شاید باید بابای بچه‌ی احتمالی رو از بین اینا انتخاب کنم که به اینده بچه چشم نداشته باشم که عقده ای نشم . ( میدونم اینم که نبایدمجبورش کنم چیزی که خودم نشدم بشه. بلدم :))  )


و قسم به امتحان عجیبی که ساعاتی دیگر دارم و هیچی بلد نیستم . رگرسیون کی اینقدر سخت شد :| تازه با توجه به اشتباه احمقانم تو امتحان قبلی باید خیلی بالا بشم اینو :))))


این برا دوشنبه استش : میگم چرا اینجا اینجوری شده ؟میگه میشه نگم ترم بعد بهت بگم چون مال اونجاست . یهو مریم خانم میگه که خوش بحالت میری ترم بعد که بهت اینو بگه :)) جلساتی که بچه ها غایب میشن رو خیلی دوست دارم فضا خیلی صمیمانه میشه . پنجشنبه این ترم تموم میشه و یه هفته از دستم راحتین :)) بهش میگم اینجا اگه فلان کنم اینجوریه میگه اره بعد گفت بگو ببینم هی قفل کرده بودم نمیتونستم بگم تا نصف میگفتم یهو گفت اگه گفتی، همون لحظه گفتم :)) خودش خندش گرفت. اونجوری استرس میگیرتم خب :)) خودمم انتظار نداشتم با این سرعت ضایع کنمش .بعد بحث یچی بود گفتم اها چون برگاش میریزه :))) خودمم نفهمیدم .فقط خودمو خودش و سعید تو بحث بودیم اون لحظه گفت برگا میریزه اره :)))))) دیدم دوتایی دارن میخندن لود شدم چی گفتم :)))) خیلی خجالت اور بود اون لحظات . بخدا جوابش همین بود به من چه که دیدگاه شاعرانه ای دارن :)))
بعددهم که با ح جیمی بیرون بودم اینقدرررر خسته و له بودم که نصف مسیر رو رفتیم به مرکز شهر رسیدیم از شدت گرما خستگی گشنگی تشنگی گفتم تروخدا بشینیم :))) دوست داشتم دراز بکشم البته حیف مانتوم روشن بود . کیفمم اینقدررر سنگین بود طفلی یه مقدار برام اوردش:دی
قرار بود بریم مغازه رفیقش کتاب بگیره دیدم جدی در توانم نیست دیگه خودش رفت .

+ این پست رو هربخشش رو یه ساعتی و یه روزی نوشتم :)))

۱ نظر
1900 __

yetmiş altı ?


پشت میزم نشستم و درحالی که شیش صفحه هنوز باقی مونده به روز سختی که پیش رومه فکر میکنم . دیگه هیچوقت نباید به بعدازظهر و شب قبل امتحان اعتماد کنم چون مثل دیروز بدنم ،جام میذاره :| 

امروز بعد امتحان میرم خونه هندونه اینا که بعدش از همونجا برم کلاس . دلم براش خیلی تنگ شده اخه . فقط فکر خواب الودگی الان و گرمی هوا رو نکرده بودم . چون خونشون نزدیکه یونیه و خب مجبورم پیاده برم اونم سرظهر . تازه بعد کلاسم قراره ح جیمی رو ببینم :)) این حجم خجسته دلیم نمیدونم از کجا ناشی شده :| دلم برا جفتشون تنگ شده خب .

دیروز یه تصمیمی گرفتم که باعث میشه دهنم رسما اسفالت شه در یکسال پیش رو و ممکنه یهو هیچی جور نشه که عملا بدبختتتت میشم . خیلی نیازمند دعا انرژی خوش شانسی ام :| 


پ.ن : یکی که قبلا خیلی پیگیرم بود الان فهمیدم اون شغل خرپولانشو ول کرده داره تئاتر کار میکنه :)))  چیزی که اون موقع هم خیلی دوست داشت گفته بودم بجای این که این همه انرزی اینجا صرف کنی برو برا این رویات که فقط حرفشو میزنی انرژی بذار گفت میرم دنبالش و بعد پشیمون میشی :)) میدونست من تئاتر زیاد میرم (اون موقع بیشتر میرفتم )قیافشم خیلی خوبتر شده .بنظرم همون موقع هم خوب بود البته . اخلاقشو چون اون موقع هم نمیدونستم الانم نمیتونم چیزی بگم . اینم نفر بعدی که به ارزوش رسید . قبلا فقط حیطه تخصصیم باز کردن بخت جوون های مردم بود الان اینم فکر کنم باید عنوان کنم :)) دیگه کم کم باید بیفتم دنبال کسب درامد:)) برگشت هرنوع اکس تضمینی یا مثلا انگیزه برای دراوردن چشم و رسیدن به ارزو ها :))

۴ نظر
1900 __

بعد میگن چرا متنفری


هی میگم اینجا اولین روز تابستونه هی میگه دیروز بود :))) بخدا تقویممون فرق میکنه کوتاه بیا :)) نمیتونستم توضیح بدم هرگز با یه ایرانی که امتحان داره بحث نکن اگه دیروز قراربود باشه یعنی من اولین امتحانمو جا موندم :)) 


امتحان فردام به غایت وحشتناکه .فقط میخوام که پاس شم اینو همین .هیچی مهم نیست فقط پاس :(((( کاش دستم میشکست این دانشگاه رو نمیزدم کاش حرف داداش اینا رو گوش نمیکردم و گرگان رو حذف نمیکردم :(((( 

حتی یه فرمول هم یادم نیست اینجوریم نیست که بخونم یادم بیاد چون هیچ ذهنیتی ندارم اینجوری میشه . بخاطرش رفتم چندتا درسای پیش نیازشو کامل خوندم انگار نه انگار . مثل این میمونه که بهت طریقه جمع بستن رو یاد داده باشن تو درسای قبلی بعد به این که میرسی یهو بدون هیچی بلد بودن انتطار انتگرال گیری داشته باشن همین قدر بی ربط و سخت و بی مفهوم :(((( دعا کنین بتونم ده نمره از پونزده نمره بنویسم :(( 

امتحان بعدیشم فرداشه که اونو فقط همون بعدازظهر تا صب وقت دارم بخونم :| بعد یه سخت تر  و حجیم تر هم استش که چهارشنبه عه :| همه‌ی اینا در حالیه که یهو دیگه ندارم تا یازدهم و تموم میشه :| استاد این سه تا اخریا هم یکیه . اگه اولی رو بیفتم و برای جبرانش باید دوتا بیست و یه نوزده بشم  که ترم بعد بیشتر واحد بردارم :))) تازه بیفتم باید با اون استاده که باهام بده چون باهاش لاس نمیزنم و ارایش نمیکنم بردارم این درسو که ترم زوج ارایه میشه:))) همینقدر گل و بلبله همه چی .




1900 __