۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

قتلگاه هرغمم کو؟


بعداز ده روز دست وپنجه نرم کردن با pms که هم از لحاظ روحی هم از لحاظ جسمی داشت من رو میکشت امروز پریود شدم. راستی همین امروزی فریبا، رفیق شیش شیطونی های مامان ،رفیق از دوم راهنمایی، اون خانم مهربون باانرژیه، براثر کرونا مرد .پریروز هم اقای پ همکار بابا همونی که بعداز عروسی داداش اینا عروسی دخترش بود هم مرد طفلی از بعد اون شبی که اداره مونده بود سر برف چند هفته پیش مریض شد .

دست و پام میلرزن. شکمم و پام به غایت درد میکنن و فکر اینکه تا چند ساعت دیگه قراره غیرقابل تحمل خود به دیوارکوبنده شن ازارم میده. پتو پیچیدم دورم یه بالش گذاشتم روی زمین سردم چسبیدم به شوفاژ اتاقم و هی میلرزم . 

کاس میتونستم واش کنم بذارم کف اتاق شکمم رو بذارم روش جمع شم تو خودم و فکر کنم فریبا خانم الان کجاست در چه حاله زندگی بعدیش رو به سرعت شروع کرده یا تو برزخه...دوستت داریم فریبا خانم خیلی دوستت داشتیم . مامان همش با ذوق ازت میگفت . تو خاطره های مدرسه‌اش بودی . اخرین رفیق صمیمی مامان برای وقتی که خیلی خوشحال تر بود بود .کنارتوخوشحال تر بود . نمیدونم تا کی قزاره باذوق از شیطونی ها و قلدری هاش نگه و تا کی تر بگه و بغض بکنه ولی بدون جات اینجا خیلیییی آبی فیروزه ایه همون رنگی که ازت تو ذهنمه . حیف شد نیومدی خونه‌امون خیلی حیف . 

شکمم خیلی درد میکنه . گریه‌ام بند نمیاد. تو ذهنم با لحن اهنگ شاعر همیشه با کلت گفته میشه هی که ما حالمون بده ...


بعدا نوشت: الان تو اینستا پیج موسسه زبانم دیدم یه پست گذاشته استادم اومده اروم تر درمورد کرونا حرف زده کلمات کلیدیش رو اون گوشه جدا میارن . به این فکرمیکنم که چرا انگار استرس داره چند باااار به صدای قشنگش گوش کردم با اینکه حرف زدنش رو سرکلاس بیشتر از فیلم ها دوست دارم . چقدر دلم تنگ شده برا زبان جدیده. اونم وقتی که حتی دیروز داشتم به مامان میگفتم دلتنگشم و امروز این رو گذاشتن:) 

صدای یه اژیر اعصاب خرد کن یه سره میاد دارم خل میشم انگار دارن محتویات مغزم رو هم میزنن

۱ نظر
1900 __

کاش میشد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
1900 __

بمونیم خونه بمونیم خونههه


برای افزایش تمرکز پادکست گوش میدم .خیلی سخته ولی خب دارم بهتر میشم .

پادکست غم انگیز گوش میدم و گریه میکنم. برای بابایی که همکاراش هرروز دارن از این بیماری کوفتی میمیرن . گریه میکنم و کشوم رو مرتب میکنم . گوش میکنم گریه میکنم برای اونی که مظلوم بود و دیروز فوت کرد .کلی قرض داشت تازه بچه‌اش رو فرستاده بود خارج و خورده بود به گرونی های ارز . به اونی که امروز فوت کرد و هزاربار دیده بودمش و خیلی ادم خوش سر زبونی بود . اومده بود خونمون و شیطونی میکرد .بچه هاش که هم سن و سالمن و نمیتونم حالشون رو متصور شم .

گریه میکنم برای خاله‌ام که آسم شدید و داره و گرفته ولی هنوز از شانسمون ریه‌اس درگیر نشده.به شوهر جانباز ریویش که همیشه نمیتونست بخوابه از شدت تنگی نفس  که یه دونه ماسک هم ندارن .مادربزرگم که ریه اش تخریب شده و خونه‌اشون نزدیک خونه‌ی همین خاله استش .پدربزرگبیمار قلبی شدیدم .

گریه میکنم برای بابای غمگینم . یه رقم بالایی از همکاراش مبتلا استن . به یاد اون یکی همکار که رفت و امد نزدیک داریم و من خیلی دوسش دارم و الان مرخص شده .

برای پرستار جدیدی که فوت کرده و بچه هاش رو به لطف مژکیان میشناسم .

به احمق هایی که میان شمال و خوشحالن و جدی نمیگیرن . . . 

کاش تموم شه . کاش تموم شیم .کاش تموم شه این رنج و مرگ و هراس ...

چندتا همکار دیگه هم بودن که مردن و نمیشناختمشون . 

مرگشون به حد کافی غم انگیز استش که غریبانه شبانه دفن شدن و مراسم نداشتنشون کشنده استش . خدا؟ من دل گرمم به همین جمع شدن ادم ها بعد مرگم ها . حتی شده توی خونه . 

۱ نظر
1900 __

چون که دیشب خواب زبان جدیده رودیدم


نمیدونم هنوز هم باید بهش بگم زبان جدیده؟ حالایی که میتونم حتی همین جمله ای که گذشت رو هم بهش برگردونم . خلاصه که دارم از اول لغت هاش رو درمیارم اونایی که یادم میره فراموش میکنم . دوتا دفترچه دراز گرفتم . یکی لغت ها و نکات مربوط به مکالمه طور رو مینویسم توش . اون یکی هم قراره اونایی که متضادشون هم پرکاربرده باشن اونجوری یاد بگیرم با افعال و حرف اضافه هاشون . امیدوارم خسته نشم و ادامه بدم . هشت تا فصل خوندم هشت روز قراره طول بکشه که خسته هم نشم .

جزوه‌ی مرتب ترم یکم رو نگاه میکنم . پروانه‌ی زبان جدیده داره تمام مدت بال بال میزنه‌ و غرق لذتم میکنه . نگاه سرسری میکنم دنبال لغت بلد نباشم استم .اونایی که اون موقع برام سخت بودن . رسیدم به یه جمله که توی گرامر پرسشی کردن با mi ها استاد گفته بود که مثلا قبل هرکلمه بیاد منظور جمله چیه .جمله اون روز بادمه گفته بود نترسید بچه ها گرامرش فصل های خیلی بعدتر تکمیل میشه .یادمه برام سخت بود .یکم ترسیده بود که اگه از پسش برنیام چی و هزار فکررو خیال .همونجوری که ترم رو ثبت نام کرده بودم گفتم احمقانه استش تو هیییییچیییی نمیدونی ازش حتی سلام خوبی رو . یه اپ اموزشی نصب کردم دیدم چقدر تلفظ هاش برام سخته حتی سلام! وحشت زده پاکش کردم گفتم تو کلاس یادش میگیرم و خب وقتی بدونی هرحرف دقیقا چه تلفظی داره درست میشه دیگه . اون لحظه همچون جنس وحشتی برم مستولی شده بود .الان حتی از حفظ میتونم اون جمله رو بنویسم و غرق و لذت شدم . 

Arezu dün annesiyle sinemaya gitti.

یه همچین چیزی ‌. 

الان از مباحثی که بلدم از لحاظ گرامری فقط یکم با نقلی مشکل دارم.یعنی ببینم میدونم طبق چه کاربردی اینجاست ولی خودم بخوام بگم ناخوداگاهم نمیاد برای همه‌ی کاربردها و گرامر ki ای که میچسبه . هنوزم گوشم ضعیفه . بطور کلی همیشه گوشم ضعیف بوده تو هرزبانی حتی فارسی با اینکه مشکل شنوایی ندارم . یه بخش دیگه اینکه من کلا متاسفانه برای شنیدن حتما باید لب و دهن فرد رو نگاه کنم . نه اینکه لبخونی کنم ها اگه نبینم اصلا نمیتونم خوب بفهمم چی میگه . مشکل لیسینینگ هاو اهنگ ها هم همینه برام . فبلم ها هم یکم لپ تاپ روشن کردم بگردم دنبال زیر نویس زبان اصلیشون هم . مهم نیست که چقدر بفهمم . 


+اینقدرددامنه‌ی کارهام وسیعه که حوصلم نمیکشه و استرسی میشم . 


++ یه جور خودخواهانه طوری تقسیم بندی روزمون بین من و مژکیان اینجوری شده که شب ها اون بیداره من دیگه دو اینا میخوام صبح تا ظهر مال خودمم اونم شیش هفت تا ظهر میخوابه :)) اصراری هم ندارم فعلنی که تعطیلیم دانشگاهی نیست مجبورش کنم خوابش رو مرتب کنه :))

1900 __

خاطره ها خاطره ها


به مامان میگم فلان محدوده بچه بودم خونه‌ی کسی بود؟ میگه اره خاله رقیه .میگم من رو بردین اونجا موهامو کوتاه کنین؟ میگه ارره یادته؟ میگم اره هوا اینجوری بود .
من خاطره ها با هوا تو ذهنم میشینه و سریع با وجود اومدن اون هوا لینک میشم بهشون .
اگه همین هوا یکم گرمتر بود میشد امتحانای خرداد ابتداییم اون سرخوشی بعد اخرین امتحان اول ابتدایی و بستنی یخی سه رنگ و سرپا و با ولع برنامه‌ی نوجوون ها رو نگاه کردن .اون حال اخیش .اگه انیمیشن ساز بودم به تصویر میکشیدمش اون رهایی رو که باد میزنه از بالکن بزرگمون و پیراهنم حرکت میکنه و در نهایت به مرور زمان این سکانس تو ذهنم به اینجا ختم شده که شکل باد میشم و دور میشم . از همون بالکن بزرگه . از همون بالکن که یه بار اسمون سرمه ای بود و دونه های درشت برف میومد رو دیدم .
مامان میگفت که نمیرفتی ارایشگاه همونطوری که داخل هیچ خونه‌ی غریبه و مغازه ای نمیشدی . اینم ناشی از واکسن پونزده ماهگیمه اینجوری شدم .الان به صورت ترس از فضای بسته و تنگ حضور  داره. بشدت هم لجباز و گول نخور بودم . به هیچوقت نمیتونستن منو وادار به ورود کنن .لباس میخواستن بگیرن میومدن دم در اندازه میگرفتن:)) . میگفتم .خانم ارایشگر اومد خونه‌ی خالم. یه حجم زیاد موهای چغر و خشک و فر گره خورده رو تصور کنین .بعد من جیغ میزدم گریه میکردم نه از ترس قیچی و اینا از ترس اینکه یه غریبه رو سرم باشه:))) مامان میگفت منم دارم کوتاه میکنم نه اون خانم:))
هوا الان خنک تر شده .باد میزنه .حالم با هوا خیلی بهتر شده.  روحیه‌ام هم . دارم لذت میبرم .دلم میخواد بشینم کتاب بخونم دراز بکشم . کاش زودتر بهار شه . به بهار و هواش، مدرسه راهنماییم و خنکای زیاد راهروش گره خورده.
دلم ظهر بهار و هفت سین و خنکیش و کلاه قرمزی میخواد.
مدرسه‌ی ابتداییم کلاس هایی پنجم و سوم توش بودم خیلی خنک بودن .دلم میخوادشون همین.


+مثلا اهنگ fade to white سنجاق شه به این پست. شاید هم حنا از مهرداد مهدی

1900 __

مطشمقملج


غروب تو خونه بودن برای من کشنده استش .فرقی نمیکنه خونه‌ی چه کسی . نیاز دارم بیرون باشم . این روزها که خودمون خودمون رو قرنطینه کردیم برای من مثل مرگ میمونه. (البته سه بار مجبور شدم برم بیرون) 

از شدت کلافگی در حال مرگم .یه دنیا کار دارم نمیدونم چرا شروع نمیکنم . عکس دریا و تصویر سازی های ابی رو نگاه میکنم بلکه اروم شم . هندونه داره دهنم رو سرویس میکنه از بس انرژی منفیه هی میگه تنهام اینجورم اونجورم خودمم از نطر هورمونی و زندگیایی بهم ریخته‌ام . 

پاشم پنجره رو وا کنم اتاق خنک شه جمع و جورش کنم میز رو مرتب کنم بلکه تصمیم بگیزم جزوه پاک نویس کنم .زبان بخونم . ترکی بخونم . زبان جدیدتریه رو نیگا کنم یانه . کتاب بخونم .برا ارشد بخونم یانههه . 

به تمام احمق هایی که تو راه شمالن فکر میکنم. به تک تک اون اشغالهایی که گذاشتن مسابقه‌ی احمقانه‌ی وزنه برداریشون اجرا بشه و به عالمه چینی مستقیما بیان رشت . به خودمون .به کاش مثل بلا شیلد داشتیم میتونستیم محافظت کنیم . 

دلم اسکله‌ی انزلی میخواد . به تمام طفلکیایی که مراسم ازدواجشون بود حتی .

۱ نظر
1900 __