برای افزایش تمرکز پادکست گوش میدم .خیلی سخته ولی خب دارم بهتر میشم .
پادکست غم انگیز گوش میدم و گریه میکنم. برای بابایی که همکاراش هرروز دارن از این بیماری کوفتی میمیرن . گریه میکنم و کشوم رو مرتب میکنم . گوش میکنم گریه میکنم برای اونی که مظلوم بود و دیروز فوت کرد .کلی قرض داشت تازه بچهاش رو فرستاده بود خارج و خورده بود به گرونی های ارز . به اونی که امروز فوت کرد و هزاربار دیده بودمش و خیلی ادم خوش سر زبونی بود . اومده بود خونمون و شیطونی میکرد .بچه هاش که هم سن و سالمن و نمیتونم حالشون رو متصور شم .
گریه میکنم برای خالهام که آسم شدید و داره و گرفته ولی هنوز از شانسمون ریهاس درگیر نشده.به شوهر جانباز ریویش که همیشه نمیتونست بخوابه از شدت تنگی نفس که یه دونه ماسک هم ندارن .مادربزرگم که ریه اش تخریب شده و خونهاشون نزدیک خونهی همین خاله استش .پدربزرگبیمار قلبی شدیدم .
گریه میکنم برای بابای غمگینم . یه رقم بالایی از همکاراش مبتلا استن . به یاد اون یکی همکار که رفت و امد نزدیک داریم و من خیلی دوسش دارم و الان مرخص شده .
برای پرستار جدیدی که فوت کرده و بچه هاش رو به لطف مژکیان میشناسم .
به احمق هایی که میان شمال و خوشحالن و جدی نمیگیرن . . .
کاش تموم شه . کاش تموم شیم .کاش تموم شه این رنج و مرگ و هراس ...
چندتا همکار دیگه هم بودن که مردن و نمیشناختمشون .
مرگشون به حد کافی غم انگیز استش که غریبانه شبانه دفن شدن و مراسم نداشتنشون کشنده استش . خدا؟ من دل گرمم به همین جمع شدن ادم ها بعد مرگم ها . حتی شده توی خونه .
آدم گاهی میمونه چی بگه.چه حرفی بزنه و اصلا چیزی گفتن چه فایده ای داره.من الان دقیقا توی همون حالتم.