یادداشت های گوشیم پر شده از اتفاقات این روز ها . ازحال خوب و بدم . از اون وقت هایی که پراز خشم بودم پراز گریه بودم پراز خنده حتی . ماجراهایی که اتفاق افتاد مکان ها ادم ها . اینجا حس خونه بهم نمیده . هنوز با لباس بیرون نشستم ازین مدلا که صابخونه میگه مانتوتونو بدین من و من هی نه راحتم ممنون .
نمیدونم حتی که میخوام جای جدید بنویسم یا نه . نمیدونم که میخوام دوباره ریسک دفتر رو بجون بخرم بنویسم داخلش یانه . از اینجا دنبال میکنمتون باز اما بعیده چیز خاصی بخوام بنویسم . شاید هم نه رفتم لباسمو عوض کردم برگشتم که سفید نمیمونه.