از صبح دستم و یه جای دیگم هی تیر میکشن غروبی که تپش (طپش؟)قلب گرفتتم دیدم عح قلبمه که تیر میکشه و درد میکنه هی .
حالت تهوع و سردرد و کسلی و روز مزخرف و وقت گیری که کلی درس سختم رو گذاشت رو دستم هم بهش اضافه کنین.
رفتم پیش اون مسئوله میگم هفته پیش اقدام کردم میگه من هرروز چک میکنم چطور هفته پیش بعد میگه ببین زده ده ده .خب سالار فلانی استی؟ من:||| بعد دید حق بامنه میگه چرا ندیدم . یه عالمه هم موندم اون معاون اموزشی نیومد درحالی که همه گفتن که میاد .همینقدر بی مسئولیت .
عصبی کلافه حوصله سر رفته خواب الود نشسته بودم تو لابی دانشکده سعی میکردم بخونم نمیشد . یهو استاد انقلاب اذی اینا رو دیدم داشت میرفت بیرون ازم پرسید انتشارات کجاست ادرس دادم . برگشت من بیرون بودم یه لبخند محو زدم محکم لبخند زد میگه مرسی بابت ادرس .دیگه کلا داشت خارج میشد من سگ شده بودم اون لحظه برگشت گفت چقدر ناراحت و پکری تهش گفت برات دعا میکنم حل میشه :)) دوست داشتم از گردنش اویزون شم .خیلی هم استاد خفنیه . بعد استاد عمومی ای که بگه حضور غیاب برام مهم نیست گلی نیست از گل های بهشت؟ مخصوصا هی با عمومی خودم مقایسه میکردم .
نصف امتحان فردام رو خوندم . نصفش مونده . هرچی میخونمم اصلا نمیفهمم درمورد چیه از بس بی سر و تهه . اشتباه کردم جزوه رو هم از خط درصت ترین رفیقم گرفتم حجمش بیشتر به نظر میرسه از نطر روحی له میشم . اخه خداییش کی فکررمیکرد صف بندی اینقدر سخت باشه:(((
حتی حوصله ندارم بخوابم .دلم میخواد در بالکن رو باز بذارم بچپم گوشه تختم یه فیلم ببینم بمیرم :| یا اینکه امتحان نداشتم مژکیان میتونست الان پیشم تو اتاق باشه .هیچی دیگه حس نمیکنم که توانایی حالمو خوب کردن داشته باشن .
اون استادی که دوترم پیش باهاش سری داشتم سر اماده نکردن پروژه حذف کردم و ازش کلی نوشتم منو دیده میگه پروژه رو تحویل دادی میگم ایویوز مونده میگه نمیخوای حذف کنی که این ترم :))) این بزرگوار رییس دانشکده استش همیشه هم استش کار داشته باشی هم نباشه زنگ بزنی میاد
مدیرگروهمون که اصولا با من بد بود منو دید امروز خیلی گرم سلام کرد. چندبار رفت اومد دید منم میگه نرفتی تو؟ گفتم نیست گف چیکارش داری حالا گفت حیف نمیتونم برات انجام بدم معطل نشی . پشم گوسفندای چوپان دروغگو بود که میریخت .
از امتحانای دی ماه متنفرم . همیشه سخت و وحشتناک گذشتن . امتحانای تیر خیلی بهترن خیلی . :/