پنجشنبه خود را چطور گذرانده اید؟
خواب عاشقان در بند دیده از کله صبح تا به الان به یادشون گریه کرده و سر در حال انفجار خود را به زور تحمل کرده میشین من.
من نه از قانون نه از سیستم عادلانه(؟)ی کشورم هیچ نمیدونم . اما میدونم با دوربین تله ای که برد نداره جاسوسی کردن احمقانه استش میدونم که اون همه عمرتو تو طبیعت بگذرونی که بفهمی چرا یسری اتفاقا می افتن چرا گرگ ها میان به دام های یه منطقه خیلی حمله میکنن مثلا .اینکه نشریه راه بندازی مستند بسازی که مردم اگاه بشن یه دنبا مقاله چاپ کنی اینکه شکارچی ها رو به عکاس تبدیل کنی یعنی چی . این که این همه متین و خوددارباشی در باورم نمیگنجه .اینکه تویی که حافظ یوز و خرس و ... بودی از تولد یه بچه گربه تو زندان ذوق کنی ؟ وکیل تسخیری بداری و خوش به سعادتشون ولی دیدار باهاشون هم این همه محدود باشه ؟ اولیه ترین حقوقت رو ازت بگیرن چون دلسوز بودی؟ اینکه تشخیص جاسوس بودن با اطلاعاته و بگه جاسوس نیستن اینکه همچنان نگهتون دارن اینکه اسما بازداشت موقت باشه ولی من حتی به شخصه حاضر نیستم به تعداد روزهایی که تو اوین استین از یک بشمارم بس که زیادن؟ نمیتونم باور کنم چیزی جز بی گناه بودنتون باعث شده باشه که تا الان سرپا بمونین وگرنه مگه موجود رها رو میشه در بند نگه داشت؟؟؟ شمایی که سقفتون اسمون و ستاره ها بودن ؟
+حذف شد .
امیدی برای طبیعت؟؟؟ سیریسلی؟؟؟ امید و این کشور ؟؟؟
از امید فقط یه اسم بی معنی پسرونه تو فرهنگ لغت کشورمون باقی مونده
+تیتر یه مصراع از شعر فریدون مشیری صلح طلب و مهربون ترین شاعری که میشناسمه . خوندن کامل شعرش خالی از لطف نیست .نمیتونم یه چشمی کلشو بنویسم .
گاهی وقتا که فکر میکنم به این مملکت و اتفاقاش ... میمیرم از درون