فقط میخوام ازین خراب شده برم و بهش فکر میکنم که تا یکسال و دوماه دیگه باید این ماشین های خط سبزه میدون گاز رو سوار شم حالم بهم میخوره . ازین دانشکده و ادماش و همه چیش . از تمام دانشجوهای خارجی اینجا که با بلوز شلوار و شال میگردن الان دو قدم اونور ترم نشسته و زورشون به اونا نمیرسه به ما گیر میدن.حراست احمقمون . من که نمیتونم کاش یبار اینجا با تمام ادمای عقده ای که داره اتیش بگیره . کاش یه موجود ماورا طبیعی بودم که جای اشک اتیش میومد از چشمام و هممون میسوختیم و تا این بغضی که داره خفم میکنه ول کنه . از تمام اونایی که نمیخوان کمک کنن به خاطر دوزار پول بیشتر ایندمون رو اتیش زدن زندگیمونو جهنم کردن .این همه کارمند این همه استاد فقط یه استاد سالم و یه مسئول سالم که میخواد کمک کنه و زیر دستاش نمیذارن؟ طبیعیه؟؟؟ ازین خراب شده برم بیرون بلکل تکذیب میکنم جوون ترین روزامو اینجا اتیش زدن .سه تا کلاس طولانی دارم و بعدش بدو بدو برم کلاس زبان و بعدش با هندونه بریم نشون نگاه کنه ... نه کارای زبانمو کردم نه کارای دانشگاه نه انرژیشو دارم ازین صندلی جدا شم برم کتابخونه که یکم انجام بدم ... تنها چیزی که میتونه بلندم کنه اینه که الان فرم انصراف رو پر کنم پاشم برم بالا دنبال تاییدش همین .این که هفته ای که گذشت و به تک تک دانشجو هایی که فهمیدم اومدن ثبت نام امار هشدار ندادم که هرچی سریع تر برین و پشتتونم نگاه نکنین احساس میکنم حق الناس گردنمه...
+واقعا باید ما اینجا نگران همچین چیزایی باشیم؟؟ سیریسلی؟؟ نه واقعا؟؟