نمیدونم چند نفر دارن شان ، مجموعهی سرزمین اشباح، رو خوندید و یا اگه ممکنه بخونین این پست رو بیخیال شین.یه مجموعه داستان فانتزی نوجوون استش که بصورت خاطره های دارن شان و سرگذشتش روایت شده. بالا پایین زیاد داره و خلاصه تهش به اینجا میرسه که قرار میشه روح گرفتارش در دریاچه ارواح که همون برزخ میشه گفته که روح ادمای گناهکار اونجا میره بعد مرگ نمیرن بهشت یا جهنم حداقل بطور مستقیم، اونجا گرفتار میشه و اقای دیسموند تینی میتونه بصورت ادم کوچولو به هر زمانی که مد نظرش باشه برگردونه . مدل تغییر حوادث هم اینجوریه که مثلا میتونی بری عقب هیتلر رو بکشی ولی فقط ادم عوض میشه و بهرحال اون جنگ دوم دوباره راه میفته . قرار میشه بطور ادم کوچولو برگرده به اون شب سرنوشت سازش که میفته تو این داستان ها و خودش رو بترسونه که برگرده خونه . بعد دارن تمام اون دوران خاطراتش رو مینوشته میره دفترخاطراتش رو میده به اون اقاهه که داستانش مفصله قرار میشه برسونه دست دارن در دوران بزرگسالی که چاپش کنه اینجوری از یسری حوادث دیگه هم ممکنه اگه اون موجودات بخونن جلوگیری شه .چون مربوط به زمان حال میشه روندش تا حدودی تغییر میکنه بدون اینکه قوانین دستکاری شن.
حالا اینا رو گفتم که چیزی که ذهنمو درگیر کرده و اون زمان که خونده بودم هم اینجوری بود فکر کنم حدود ده سال پیش بود ، اینه که اگه واقعا ماجرا از همین قرار باشه چی؟ اگه واقعا همه اینا واقعیت باشه. اگه نویسنده همون دارن واقعی باشه ؟ اگه ما هم اینو خوندیم واقعا اشباح هم باشن خونده باشن و زودتر صلح کرده بوده باشن چی؟
کتاب کلی مفاهیم مهم و اخلاقی هم داشت به اون بخش کاری ندارم فقط یه درصد اگه براساس واقعیت باشه چقدررهمه چی هیجان انگیزه ...
بعد دیدن جانواران شگفت انگیز هم اینجوری بودم که ادمی مثل تالکین که اون چنین کتاب هایی نوشته .تونسته همچین تاریخ بزرگ و وسیع و پراز جزییاتی که تناقص ندارن و اصلا هم ساده نیستن خلق کنه شاید برای اینه که یچیزایی دیده بود یا شنیده بود یا یه پرده هایی از چشماش کنار رفته بوده باشن... اگه اینجوری باشه مثل اون اقاهه که ته جانواران شگفت انگیز با اینکه حافظشو دست کاری کرده بودن یه نون و شیرینی هایی به شکل موجوداتی که دیده بود درست میکرد میگفت نمیدونه از کجا میان به ذهنش بوده.
اگه همه چی اونجور که انتظارنداریم باشه چقدر همه چی وسیع و لذت بخشه. اگه ماهم بتونیم سرنوشت رو گول بزنیم چی؟
ولی داستانه خوب یادت موندهها.من اون موقعها چندتا کتاب ژول ورن رو خوندم غیر از یه کتاب دیگه بقیه یادم نیست چی بود،حالا موضوع داستانش به کنار. :|
قبلا یه جا خونده بودم که یه فرضیهای هست که امکان داره ما انعکاسی از یک دنیای دیگه باشیم یا یه همچین چیزی.حالا نمیدونم به موضوع این داستان هم مربوط میشه یا نه.