هندونه زنگ زده میگه من پارکم با حامد بیا ببینمت. حامد رو دورادور میشناختم خیلی ادم خوبیه .هیچوقت حضوری ندیده بودمش . رفتم خیلی کیوت بود بعد یه بی تفاوتی خاصی هم داشت ترکیب با نمکی رو ساخته بود . یکم اولش هسچ حرفی نداشتیم بزنیم مسلما . رفتیم اونور نشستیم یذره حرفمون اومد :| بعد هندونه گفت بریم شهربازی . قراربود فقط قدم بزنیم و بچه ها رو نگاه کنیم من کشتی صبا دیدم ذوق کردم هندونه میگه خب الان برو اونبارا همش نمیشد بری . هشت سال گذشته ابود از اخرین باری که سوار شده بودم اونم فسقلی بود . خلاصه با حامد نشستم اولین بارش بود خیلی خوشش اومد برده بودمش هم ردیف یکی مونده به اخر :)))
رفتیم سینما مثلا پنج بعدی . خیلی چزت بود ولی خیلییی خندیدیم . یسری پسز بچه های نوجوون بودن بعد یکیشون پیشش نشسته بود میگف هی سعی کرد اراباط برقرار کنه باهام بعد دیگه دیده بود واکنس نداره فقط لبخند میزنه دست حامدو داشت میکند :))جیغ و داداشون خیلی خنده بود:))
دیروقت شده بود حسابی منم اصلا به روی خودم نیاوردم :دی
باهام با سر کوچمون اومد همونجا باید ماشین میگرفت البته هم . من این هفته رو هفته دوست یابی نام گذاری میکنم :))
+دختری که تو کافه اشنا شده بودیم بهم پیام داد امروز بسی ذوق کردم :))
+بالاخره خجالت رو گذاشتم کنار به م ر ز پیام دادم :دی
+به ف هم تو تلگرام گفتم هنوز نخونده ولی :دی