رد که داشت میشد یهو زد رو استیکری که چسبوندم به کتاب و گفت که هاپلهاف یا گریفندور؟ گفتم ریونکالا . گفت عه جدی ؟ فکر میکردم گریفیندوری ولی :)) گفتم خودم فکر میکردم هاپلهاف باشم  .فکر کنم خودشم ریونکلایی استش ولی .یکی از دلچسب ترین مکالمات کل این روزام شکل گرفت به همین سادگی . هیجوقت فکر نکرده بودم از نطر بقیه چه گروهی بنظر میام . چی دیده بود ازم که میگه گریفندور و از اون بدتر چی فکر میکنه که اینقدر از ریونکالایی بودنم تعجب کرد :))))) 

الکی الکی یه دونه رو اشتباه نوشتم .نشد مدافع عنوان قهرمانی باقی بمونم :))  جلسه بعد خودش نمیاد استاد جایگزین داریم سر فاینالم نیست.پنجشنبه هفته بعد هم پایان ترمشه و این ترم شفاهی نداریم شکر خدا . 

خیلی خوش گذشت امروز کلاس کاش همش همینقدر خلوت باشیم . 

سر امتحان یکی رو ننوشته بودم که یهو ترجمشو گفت اینقدر چسبید .بعد از یک ماه و یک روز هم اومدم کافه همیشگیم دلم تنگ شده بود مثل اینکه .

بعد تو راه آنیتا منو مهشید رو دید سلام کردیم و اینا گفت دیگه نمیخواد بیاد :| براش سخت شده درسا :| بعد این همونیه که جلسه های اول خیلی بلد بود:))) بچه ها یجوری اب رفتن که من دارم میترسم کم کم .استاد تازه گف قرار نبود گروه مارو داشته باشه یهو برنامه عوض شد خیلی مدت بود ترم یک نداشته و دیگه هم قرار نیست و من چه خوشحالم ازین بابت . 

درمورد امتحان فاینال حرف زدیم میگه سوال اخرتون اینه که پنج خط از خودتون بنویسین و خودتون رومعرفی کنین بعد قبلش بهم گفته بود خطم ریزه من یه قیافه غم گرفته ای داشتم میگم که من که خطم ریزه میگه تو سه خط بنویس :)) به ولله سه خط بنویسم نمرمو کم کنه خون به پا میکنم :)) از قصد میخوام تلاش کنم سه خط شه :دی 

یه مدل اره رو تلفط میکنم که دوتا حالت داره یه مدلش برای مسخره کردنه . تریپ اره تو که راست میگی. سه بار نزدیک بود بهش بگم :)))) دوبار قیافم همون لحنی شد دید منو :)) ایشاالا که ادم کینه ای نباشه .



بعدا نوشت: الان یه حدسی دارم که چرا فکر کرد گریفندورم :دی درمورد مقابله با ترس گفته بودم :)) در این حد ولی؟