اگه کتاب The couple next door از انتشارات جنگل جاودانه رو  دیده باشین میدونین که چه لمس متفاوتی داره جلدش که برای من به غایت لذت بخش و جذاب استش . بشدت دلم در حال حاضر دست کشیدن و لمس کردنش رو میخواد اما یقین دارم که به محض نزدیک شدن بهش قلبم حالش بد میشه لج میگیرتش و مجبورم میکنه که آماده شم و برم بیرون ...
از کل کتابای اون بخش فقط دوتاشون ممنوعه نیستن برام . یکی که بعد اون ماجرا ها خریداری شده و نخوندم هنوز . یکی هم که خودم خیلی دوسش دارم و دلم نمیاد تمومش کنم . باقی ؟ دوست ندارم در موردشون حرف بزنم مخصوصا If I stay .
 
حالم بطور کلی در رابطه باهاش خوبه . آرومم این روزا . دیگه هی قلبم نمیزنه . هی یادش نمی افتم . هی نمیخوام برم ببینمش . حالت طبیعی دارم . گاهی هم نه حالم خوب نیست و گرفتم . فقط گاها یاد لبخند و خب گفتنش و اولین جملش میفتم و دلم میگیره و دوباره از نو ترک میخوره هربار و هربار و هربار هم مثل روز اول دردش رو حس میکنم .
میبینمش قلبم نمیریزه و جدیدا هربار قصد هم میکنم که باهاش روبه رو شم مثلا صبح ها نمیبینمش .  لذت میبرم که دارم پشت سر میذارمش هرچند نه کاملا چون هنوزم ته قلبم دوست داشتم که تجربش میکردم .