سرما خوردم . دیگه بدنم شورشو در آورده . دیشب قرار بود بخوابم که چهار بیدار شم که دو کلمه بخونم که به امتحان ساعت ده هم برسم . بجاش یا تا صبح بیدار بودم به خودم از درد پیچیدم نفسم در نمیومد یا اگه لحظه ای خوابیدم کابوس دیدم و کلا به شکلی که یادم نمیاد چطور خودم رو سرپا تو اتاقم یا تو هال یا حتی تو دستشویی پیدا میکردم :| هیچی بلد نیستم و احتمال زیاد وقتی این میانترم رو خراب کنم افتاده ام . دوست دارم فقط و فقط بخوابم . بعد امتحان دوساعت بیکارم و بعدش کلاس دارم با یه استاد بی درک و شعور . قرار بود تو اون دوساعت درس بخونم که بعدش برم خوابگاه نون باهم رو پروژه سری فکر کنیم اما احتمالا بگم بعد امتحان بریم سراغ پروژه بعد بیام دنبال جزوه اون درس و برگردم خونه .
پروژه سری؟ آیینه دق . یسری داده با ضرب و دعوا یافتم اما مدل نمیتونم بدم بهشون . در نتیجه تو این اوضاع شلوغ و تو فرجه ای که باید درس میخوندم به قاعده باید بگردم صدو خرده ای تا داده از نمیدونم کجام پیدا کنم :| مدل دادن؟ بلد نیستم :/ پاس شدنمون منوط به پروژه استش . هرچی بهتر انجام بدیم نمره بالاتری هم میگیریم . یعنی سقف نمره نداره شاید تا دوازده نمره هم باشه . بعدشم باید براش از هرمرحله اسکرین بگیرم تایپ کنم چه کردم و تحلیل کنم . هفته بعد دوتا امتحان پشت هم دارم که اولیش هم همین پروژه که تحویلم بایدتا قبل امتحان بدم . این هفته یه کلاس هم دارم و تنها دلخوشیم اینه که بعدش ح جیمی رو میبینم .طفلی دیده بود چه آشفتم میگف میخوای نبینیم همو بشینی سر کارات . اونور امتحانای پشت هم زیاد دارم که یعنی تو فرجه باید بخونم . کلا خدایا بیا منو بخور :(
یعنی من واقعا رنگ روز تولدم رو به شادی میبینم؟