صدای زنگ ساعت هشت صبح قلبمو میلرزونه . 

همون قلبی که چند روزه وقت و بی وقت درد میکنه و تیر میکشه . 

دوست ندارم با هیچکی یمدت حرف بزنم . با هیچ کسسسس . دوست دارم برم تو غار خودم . هوای حوصله ابری و فلان . حالا برعکس شدم . میام خونه ست که حالم بد تر میشه بیرون؟ عادی ترین منم .