احسای رهایی دویدن و پریدن از فاصله بین ورودی به بلوک بخش بعدی. وقتی جلو کتابفروشی وایستادی یهو ها میکنه و بخارش میاد جلو چشمات. زیر درخت شیشه شور و شاخه هایی که تکونده میشن و قطره های بارونی که جمع شده بینشون میریزه سرت. همین لذت های ریز و خنده دار. نگاهش نگاهش نگاهش ...
+اونایی که سوپرایز میشن اون سرخوش ترینی که برف شادی دستشه و میچرخه و میزنه و میخنده ... دیشب تو شهر یه دنیا خوشی جمع شده بود...