۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیگران» ثبت شده است

16 : خبر از حال من نداری


دیروز با جوان و دال و هندونه اومدیم بریم منطقه  . جوان قبول نکرد تاکسی بگیریم دوتا ماشینای دالم مکانیکی بودن . تهش با ماشین داغون خودش رفتیم . داغون که میگم داغونا . یه ماشین کلاسیک رو در نظر بگیرین تا اینجاش عشقه بعد فاجعه آغاز میشه فنر های عقب شکسته عقب ترمز داشته باشه ؟ استغفرالله :))) قراربود اگه اوضاع بد میشد درو وا کنیم با پا ترمز کنیم که بسان کتلت ماشین برنگرده :دی همه جاش یه داستانی داشت هیچ نقطه و جز سالمی نداشت هیچ جا بی اغراق :)) جز فندکش :| یجاهایی رو میگفت داغونه که من اولین بار اسمشونو میشنیدم .  هنوزم یادش میفتم خندم میگیره . خوش گذشت کلی خندیدیم :دی اینقدر این بیرون رفتن جزییات داره که از کجاش بگم اصلا . دال رو سرکار گذاشتن تو راه نمیدونم هنوز گفته بهش یا نه :دی بعد داشتم با دال حرف میزدم درمورد یه موضوع مشترکی . دیدم جوان به هندونه اس داد ‌.  با هندونه رفتم ارایشگاه پیاده شدیم بعد گوشیش زنگ خورد قطع که کردم دیدم که برگشته بود بهش گفته اینا خیلی بهم میانا . من ؟ دلم گرفت . دوست ندارم به هیچکی بیام . دوست ندارم با کسی آشنا شم اصلا . مطمئنم دیشب فتنه رو پایه ریزی کردن :(
از آرایشگاه بیرون اومدنی و ماشینا هم یادم بمونه :دی


+تو پست شماره ده از مبحثی مثل دومین تجربه ارتفاعی گفتم و دیروزی که دوباره باهاشون اتفاق افتاد ‌. 

۵ نظر
1900 __

15 : اینجا فانوسی روشنه

"فقط داری میای ژلوفن بیار معده ترکیده بهتر از اوضاع الانه که راه رفتن بقیم دردمو بدتر میکنه " میدونست چقدر نابودم دیده بود چطوری میشم . کلی به شانس بدم و حال داغونم خندیدیم .
اومد با چایی دارچین و نبات هم همراهش . من ِ کم چایی خور بی آپشن با لذت تمام تا ته خوردم . تا ته موندم کنارش درس خوندیم . تمام مدت تو دلم داشتم کیف میکردم که کنارمه که چقدر دل تنگش بودم . چقدر ما  این ترم باهم وقت نگذروندیم که چقدررر دوستش دارم . فقط خودمون دوتا بودیم و غرق لذت . رفتیم بوفه . داشت تصمیم میگرفت برگردیم کتابخونه که راضیش کردم بیرون بشینیم و به یاد ترم یک .به یاد دقیقا سه سال پیش رو اون نیمکت که اون موقع مثل ناموسمون بود و الان ولش کردیم ... خیلی وقت بود ننشسته بودیم اونجا . محوطه خالی هوا سرد درختای خالی شده ماهایی که بزرگ شدیم ماجراهایی که عوض شدن .

+ داد زد سلام کرد منم جواب دادم گف میخواستم هی سلام کنم حواستون پرت اطراف بود :)) گفتم عه فکر نمیکردم یادتون مونده باشم :))))) همینقدر داغونم من . نیاز به دشمن ندارم :دی 
1900 __