پالت یه اهنگ خونده که هنوز منتشر نشده برای البوم نفرین شده‌ی جدیدشونه که از زمانی که برنامه انتشار ریختن یه بلایی سرمون اومد همه حس و حال ها رو کشت .کاش منتشر شده بود و این روزها هی گوش میکردیمش .تهش همه باهم برای این همه برا لالاییشو زمزمه میکردیم نه برای اینکه مثل کنسرت اهنگ باما اهنگ شه بلکه شاید بخوابن این سیاهی ها ‌.رهامون کنن . الان که گوشش میدم بجاش تمام دست زدن ها و جیغ های توی اهنگ هق هق و ناامیدی این چندین ساله امونه که میپیچه تو مغزم . هی میگم مرز وقاحت کجا تموم میشه کجا دریده میشه ازین وقیح تر امکان نداره و تاااداااا.
متنش رو پایین میذارم ممکنه بعضی کلمات درست نباشن بهرحال هم من کج شنوام هم امید سرما خورده بود هم کیفیت ریکودر گوشی است دیگر .
میدونم کارم درست نیست این انتشار متن اما اینجا خلوته . اون بخش چراهاش رو هم با کلافه ترین و به خود خدا تروخدا گویان طور بخونین...از بدبختی هامون از ناامیدیمون از سگ دو زدن ها و به جایی نرسیدن هامون از همه میگه و خب #چرا_پالت_دوست_دارم؟



نسیم دل نواز شاعران شیراز
ببر به سوی شهر عاشقان تو این راز
رسان پیام ما به گوش یار جانی
بگو به داد ما برس اگر توانی
نظر به این که حال و روز ما خراب است
رسیدگی به حال و روز ما ثواب است
تو ساقیا بیا و چاره‌ای دگر کن
غم غروب دلگرفته را به در کن

چرا این شب سیاه سحر نمیشه
سیاهی نمیره دست به سر نمیشه
چرا خنده از لبای بسته دوره
چرا راه شب سیاه و سوت و کوره

ساقی به نور باده برافروز جان ما
مطرب بگو بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

کشیدن ستاره تا کجا رو دیدی
ندیدی ولی به ناکجا رسیدی
ندیدی این ستاره گر گرفته از حرف
به گوشه ای نشسته در سیاهی شب

چرا این شب سیاه سحر نمیشه
سیاهی نمیره دست به سر نمیشه
چرا بال بسته امون نشد که وا شه
چرا هی نشد نشد نشد که باشه

ساقی به نور باده برافروز جان ما
مطرب بگوبگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما