پنجشنبه دوازدهم ماه زیبام رو محبوب کل زندگیم رو از تلکسکوپ دیدم . یه دایره‌ی کوچیکی که نصفه ماه قشنگم روش بود تو یه پس زمینه مشکی . همین . همینقدر ساده تنها با ابهت و همونجوری که آرزوشو داشتم .میره که بچسبه به آرزوها . 

دفعه بعد؟ کاش بتونم بغلش کنم . کاش اگه میمیریم بذارن تا ماه بریم .کاش بتونم حس اون لحظه ام رو به کلمه بیارم . بتونم بگم .اخه من همونم که خیلی وقتا از دیدن ماه قلبم توان تحملش رو نداره ارزو میکنم میتونستم گرگینه درونم رو به لایه های رویی بیارم که عوض شم و نمود فیزیکی پیدا کنم .

من همونیم از شدت زیبایی و حس عجیبی که درم ایجاد میکنه میشینم گریه میکنم  چطور میتونم بگم؟