امروز یه میانترم دارم که کلا سه جلسه استش ولی حساب کنین میانترمی که فقط سه جلسه بوده باشه و حجم سختی درسش . پراز اثبات های وحشتناک و مثال هایی که اگه خارج این مدلایی که داده امتحان بده بی جواب باقی میمونه .
پنجشنبه جمعه قراربود چندین دور راحت بخونم اما بخاطر هندونه نشد . مجبور بودم منم برم شهرپدری همسرش . شت الان دیگه باید بگم همسسسررر هندونه .
اتفاقای اونجا بماند بعدا مینویسم . دیشب دیروقت رسیدیم سه ساعت و دوسه دقیقه خوابیدم ودارم میخونم امتحان رو . ساعت دوازده امتحانه . ده تا دوارده هم کلاس غیرقابل غیبت دارم . دلخوشم به دیدار بعد دو با مژکیان ‌. تنها انرژی ای که بیهوش نشم و بخونم که با نگرانی پیشش نباشم .از ترس مشروطی تو فکر حذف یکی از سه درس این استاد استم . :| شاید نمونه دو رو حذف کنم که نرسیدم میانترم بدم کلا .یا اطلاع با میانترم وحشتناکش که از پنج یک شدم ؟:/
رفتنی به شهر پدریش از یه سمت دیگه رفتیم یه بخشی رو که بریم تاکستان و اونوری بریم اون یکی ماشین کارت بنزین رو تو اون جایگاهی که اسمش رو نمیدونستیم جا گذاشت برگشتنی فهمیدیم :/
خدا برکت دهااااد ویز رو چون فقط یادمون بود بعد پلیس راهه و اونجوری . ویز هم نامردی نکرد یه مسیر عجیب و ترسناک از یه روستای نیمه متروکه و ترسناک تر از جاده‌ی ترسناک تر هیچی اطرافش ندار مارو اورد :)))) اوضاعی بود . محلش شبیه حس و حال فیلمای زمان جنگ رو داشت .
اینا اینجا بمونه برام چقدر حرف دارم بزنم . چقدر حتی نرسیدم پست قبل رو کامل کنم .
+اگه من تا ۲۳ دی نمیرم فیلا نخواهم مرد .
++ وعده‌ی یه تولد عجیب و خاص درپیشه .اینقدر رویایی استش برام اگه بشه که هیچی اصن:)) یادم نیست چی شد که این پیشنهاد رو داد . تو همون کافه عجیبیه بودیم اتفاقا . فقط بشدت منوط براینه که اون روانی پولشو پس بیاره:| نکبت .نه بخاطر تولدها بخاطر اذیتی که داره سرش میشه .