سلام منِ گذشته . سال ها میای جلو و میرسی به این وقت که داری این نامه رو مینویسی و فصل یک دارک رو تموم کردی و گیج میشی   و خب اره هنوز این همزمانی ها برات جالبه . سریالش درمورد حرکت تو زمان استش .
 خیلی ها نامه‌اشونو با یه نشونه و خاطره شروع کردن که باور کنه اما من میدونم که میفهمی . هرچقدرم برات عجیب باشه اماده‌ی شنیدن عجایبی . اگه بهت ربطم نداشته باشه باز خودت یه ربطی می یابی و البته باز کلی از چالش جا موندی:))
درحالی که جلو میای حتی جا داره درمورد دانشگاهت بهت هشدار بدم. تو که سر کنکورنتونستی درس بخونی تنها راه فرارت کنکوره .این همه هم سر هرچی جنگیدی کاش به گردشگری یا زبان ها جدی تر فکر کنی که بجنگی با خانواده .اگه نه که دزدکی کد شهرهای دیگه رو بزن .
اگه نزدی و تو همین خراب شده گیر افتادی یه روزایی استش که گردن دست پشت شونه همه درد وحشتناکی دارن و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی . اگه خنگ باشی دوسال عذابت ادامه پیدا میکنه نه میتونی دستتو بیاری بالا نه هیچی برداری ار شدت درد هرساعت به راحتی اشکت درمیاد دوست داری تموم مدت ببندنت به تخت که تکون نخوری بیشتر عذاب بکشی. هیچوقتم خوب نمیشی کامل پس خنگ نشو چون مشروطی های پیاپی برات به همراه داره مرخصی بگیر از دانشگاه که به این بدبختی که الان دچارشی و منو گرفتارکردی دچار نشیم .
 یه روزایی میاد که از میم خیلی خوشت میاد . بیشتر باهاش حرف بزن ادم دانایی بودش. بهت مصاحبت باهاش خوش میگذره . بقیش که بهش نزدیک نشدیش اوکی استش . یکی هم پیدا میشه که عمیقا دوسش میداری و وضعیت عجیب غریبیه ولی اونقدر دست دست میکنی که چند هفته دیر میرسی و خب بدون اگه تا شهریورش بری بگی اوکی میشه اگرنه له میشی حالا خود دانی:|
راستی یه موقعیت هم استش یک انسانی شمارش رو میذاره برای یه کاری تو به یه دلیل مسخره زنگ نمیزنی و الان یکسال و چند ماه گذشته من هنوز دارم حسرت میخورم زنگ بزن مهم نیست بقیش. نترس اینقدر :/
میدونی کلی مسائل وحشتناک وجود دارن که اتفاق میفته روحت خراش برمیداره ولی نمیگم نکن چون نتیجشون مهمن. شاید الان فکر میکنم که ترجیح میدادم اینا رو ندونم نمیدونم  ولش کن بذار سختیا بمونه . یه برنامه بچین روزانه ای طور که عادت کنی به برنامه داشتن دهنت سرویس نشه .
کلاس زبان های دیگه رو از اول دانشگاهت شروع کن . این یه دستوره .
یه موقعیت شغلی خفن پیش اومد و تو دیگه حال نداری و خسته ترازینی که با خانواده بحث کنی،بحث کن شده به زور برو حیفه وگرنه مجبوری کارای پرزحمت تر و کم دستمزدتر انجام بدی یا مثل الان هیچ کاری نتونی انجام بدی .
اگه دارم با منه خیلی قبل تر حرف میزنم شده منت خواهش کن خانواده رو که بذارن بری مسابقه شهرهای دیگه و ورزش رو حرفه ای ادامه بدب. هنوزم ته دلم میخوادش .
از قیمت ها که وحشتناک بالا میرن نگم برات تا میتونی کتاب بخر ذخیره کن .دیر ترک کتابخونه میکنی به کتاب فروشی ها رو میاری خیلی دیر.
جا داره بگم تفریح های عجیبت رو ادامه بده افرین :)) در این مورد نصیحتی ندارم برات .
جدی جدی حرفی ندارم باهات بزنم جز اونایی که گفتم . دلم سوخت خودمونم خودمونو تنها میذاریم همینه ها. شاید هم بابت اینه بهت فکر میکنم هیچ مورد دقیق و شفافی نمیبینم همه چی انگار خمیری و خاکستری تیره استش که به سختی باید چیزی ازش بیرون بکشم حتی تا همین سال گذشته نسبت به الانم.
شاید برات جالب باشه با مامان بابا همچنان نمیتونی رفیق باشی هیچی هم نگو گولت میزنن ازت حرف بکشن دروغ بگی به صرفه تره .
نمیدونم دوست داری چی رو بدونی از الان که بهت بگم چقدر فراموشت کردم .
دلم برات تنگ نشده اگه اون بخش دانشگاه رو گوش میکردی خیلی خوب میشد بقیه بذار رخ بدن . :دی
همین دیگه هنوزم بلد نیستی حرف بزنی مثل اینکه :))


میبینمت :هاه هاه هاه