دست میکنه تو موهام با همون لحن خودمون میگه که دوستم گم شده اینجا نیست؟:)) درسته نشد اونجور که باید باهاش صمیمی بشم اما دوسش دارم یه دنیا .نسبتمون زنداداش خواهر شوهره ولی گفتنش  یجوریه . فقط روشنکه همین . نسبتمون روشنک بالاکه :)) جفتمون همینجورییم.


جمعه رو نگفتم که چهارتایی رفتیم بیرون :))) چاقوی پلاستیکی و هندوانه/ دریا/ سماق و نمک /خدا چه قشنگی خلق کرده/ ننه/ افتابگردون و نه به خشونت علیه گل های موردعلاقه/ تجارب زندگی /بسه دیگه چقدر حرف میزنین /سگ/ من فکر کردم کوچیک تر ازمنی/ چقدررررزیباست اره اسمش خرزهه وای میخوام باهاش عکس بگیرم راستی بچه ها گیاه سمی استش :)) / .حالا کلا برنامه این بود من بودم که رفیقشو ببرم بیرون که اون دوتا حرف بزنن ولی خب برنامه عوض شد . 


کلاسم شده شنبه چهارشنبه ساعت شیش . یه زبان اموز جدید هم اومده . 

یه بخش سوال این بود که دانش اموز جدید جای خالی کلاس می اید . من نوشته بودم از . استاد میگه به درسته میگم استاد من بیرون کلاس بودم :)) نگاه این از دست رفته و امیدی بهش نیستی بهم انداخت .


یه چند مورد نیمه غر هم نوشتم ولی نمیذارم اینجا .همینقدر  بچه خوبی شدم ^^