دلم میخواد توهمین هوای بارونی و مرطوب و خنک برم سینما سپیدرود چندتا صندلی اونورتر یکی (جنسیت مهم نیست) یه هودی پوشیده باشه که درست قبل از اومدن سیگارشو تموم کرده باشه و دوسه نفرم اون پایین تر نشسته باشن . یه ترکیب دقیقی از رطوبت ، بارون، بوی نم خود سینما و خاک بوی صندلی های قدیمیش و سیگار نم گرفته ای که نشسته تو تاروپود هودی و یه فیلم غمگین . البته نمیدونم الان فیلماش چی استن.
خودمم مچاله شم توی بارونیم و حتی شاید کلاهشم کامل بکشم توصورتم و برم تو خودم . تموم که شد اومدیم بیرون تاریک باشه و شلوغ بیرون .
بجاش تند تند الان باید کارای زبانو تموم کنم بدوم برم کلاس پرنور و استادی که انتظار جواب دادن داره و منی که حتی انرژی یه کلمه دیگه حرف زدن رو ندارم . چقدر خوبه چهارشنبه فایناله و احتمالا تا شروع ترممون یه هفته تعطیلیم...