چرا دقیقاامروز که سریال دارک رو شروع کردم باید زلزله میومد ؟:)) کسی دارک رو دیده بگه که از قسمت چندم ادم دقیقا میفهمه که کی به کیه؟:)))

الکی شلوغش میکنن ولی . خدای جهان زیر زمین بندری گذاشته شاید جشنی چیزیه که این همه باهم زلزله زد . دوباره زلزله زد و مامان من کلید کرد که اون لامپ روشویی روشن باشه .مادر من بخدا زلزله بزنه جدی باشه بخوایم بریم بیرون برق قطع میشه بیخیال شو. نورش تو اتاق منه خب :| تازه من امن ترین نقطه رو دارم .تختم ازین مبلیاست که دسته داره و کشوییه . بعد این فاصله‌ای که دسته درست کرده و فضای بین دیوار و قسمت پایینه تختم ازین مثلث امناست کافیه قل بخورم :)) 


+امروز سر اون  کوچه منتظر بودم یه پلاک اصفهان ازم ادرس پرسید . بعد که راه افتادن تا پنج ماشین پشتش پلاک اصفهان بودن . عملا اگه بد متوجه شده بوده باشه اون همه ادم گم میشن :)) بعد اینکه تو اون کوچه چه میکردن دقیقا :)) 

+با ح جیمی بودم که یهو پ بهمون پیوست :| عجیب ترین موقعیت ممکن بود . چیزی که واضح بود اینه که حالش از ح جیمی بهم میخورد و این حس متقابل بود و دیگر اینکه متوجه ست که من میپیچونمش :| یه دورم مسیح رو به روم اورد :/ خیلی بد بود خیلی :)))  ح جیمی میگف در عرض پنج دقیقه سه نفر ادم سیصد تا دروغ گفتیم :)) از همه شاخدار تر هم خوشحال شدم از دیدنت موقع خدافظی اون دوتا بود :| بجاش باعث شد برگردیم بریم یخ در بهشت بخوریم و همین مهمه . بالا نشسته بودیم میگه ولی جلو پدرام خیلی خانم بودی گفتم خب جلو تو خود خود خودمم اونجا داشتم سعی میکردم دوستانه رفتار کنم فقط . لبخند میزد . ح جیمی عمیقا یکی از بهترین رفیقایی بوده که تو زندگیم داشتم و برای اون هم همینجوری.  خدا کنه اگه کسی وارد زندگی هرکدوممون بشه درک کنه صمیمیت و رفاقتمونو .

داشت میگف ولی فلانی خیلی ادم فروش بود یهو شروع کردیم ادم فروش روبا مسخره بازی خوندن بعد گف اروم بگیر الان دوباره مسیح میبینتمون و عملا درست بشو نیست :)) اون روز واقعا ضایع بود . 


+دلم میخواست اون برنامه رو شرکت کنم الان چک کردم دقیقا چهارشنبه ساعت شیشه که من کلاس دارم:( الان مطمئنم برنامه بعدیشون دیگه کتابایی که من خونده باشم یاداشته باشم نیست:| خورد تو پرم :( .


+ اینا یادم باشن دیگه کل امروز رو یاداوری میکنن .