یه گربه فوق اجتماعی پشت بوفه داریم که کوچیکه هنوز . بعد به لیوان شیر داشت یکم بدو بدو میکرد با حشره ها بازی میکرد بدو میرفت شیر میخورد . من نشسته بودم رو نیمکت و کیفم و وسائلم پخش وپلا بودن دیدم داره با بند کیفم از زیر نیمکت بازی میکنه خم شدم نگاهش کردم اومدم بالا . چند ثانیه بعد دیدم یه سر فسقلی بین پشتی و نشیمن نیمکت قرار گرفته منو نیگاه میکنه نگاهش کردم برام میو میومیکرد یهو چرخید اومدم بیاد بالا :)) گفتم که خیلی اجتماعی و لوسه بساطمو جمع کردم معلوم بود گشنشه رفتم براش سوسیس گرفتم از بوفه کنار ظرف شیرش یکم ریختم . خیلی گوگولی و رو و شیطططططططووونه . ادم انرژی میگیره از نگاه کردنش و شیرین کاریاش . بقیه سوسیس رو برداشتم به باد گربه ای که چند روز پیش ازش گفتم رفتم اون سمت اول نیومد سمتم شروع کردم تیکه کردن و انداختن براش . کفشمو نگاه میکرد . اومد بوش کرد . بعد اومد خودشو بچسبونه به پام اونم اون گربه بشدت مغرور که سمت هیچکیییی نمیره . من ناخوداگه پامو عقب کشیدم برگشت نگام کردم میو کرد . من رفتم دوباره برگشتم دیدم پشتم راه افتاده یه لحظه چرخیدم موند کفشمو نگاه کرد دوباره بوش کرد اومدم بچسبه که یهو نشست . برخلاف اون شیطون این خیلی عمیقه . خیلی دوسش دارم . اونم دوسش دارم ولی همه اونو بابت کاراش دوس دارن ولی این نه تنهاست هیچ کی رو راه نمیده . 

یه گوگول دیگم داریم که پاش مشکل پیدا کرده نمیذاره زمین اصلا بعداومدا بود میو میوی غذا خواستن سریع یهو پاشو اورد جلو :(  اصلا نمیدونمباید چیکار کنم نه پولشو دارم نه توانایی بغل کردن و بردنشو پیش دامپزشک .:( 

 

 

امتحان رو اینقدر خسته و له بودم نمیدونم چطور دادم :( کاش خوب داده بوده باشم :(  اینقدر خسته بودم که ازم سوال میپرسید به انتهاش میرسید یادم میرف اولشو نمیفهمیدم چی میگه :/ متوجه شد یه سوال کوتاه تر پرسید

 

 

یکی از راننده های تاکسی مسیرم فوت کرده :(((( خیلی حس عجیبیه .:(