پروردگارا به من نیرویی عطا فرما که این چهل صفحه ی جان فرسای باقی مانده را تا ساعت سه خوانده و بفهمم . که بروم خانه یه چرت بخوابم و بتوانم از پس پروژه طاقت فرسایش برآمده و پیروز میدان گردم و فردا امتحانش را با نمره سیزده حداقل پاس شوم :دی 

اینقدر شلوغه که میترسم برم ناهار بخورم سلف بیام صندلیم نباشه :)) میز است صندلی نیست .این است دانشگاه ملی . 

+دلم امتحان بی مفهوم و فرمول میخواد . یچیزی که داستانی بخونمش . مثل تاریخ جغرافی :(((( 


++فصل چهار که از همه مهم تر و طولانی تره رو تموم کنم اون چهارتا فصل دیگه چیزی نیستن :((( 


پ.ن: اون چون باران، یگانه تکراری بود که طراوت خود را داشت . از سری جملات روی میز نوشته شده که رو مخمه . یکی دیگم ریتمشو دوست دارم محتواشو نه که میگه : نرنجم که با دیگری خو کنی/ توبا من چه کردی که با او کنی 

پ.ن ۲ : ممکنه کسی مدل arma در eviews بلد باشه اینجا ؟