اگه از رخوت بیدار شدن تو تاریک روشنی ساعت پنج غروب پاییز بگذریم و درس سختی که باید بخونم دو روزه یجور قشنگی حالم خوبه . رفته بودم دکتر دیروز . علائم رو ردیف کرده بودم و گفتم و گفتم و گفتم تموم که شد گفت خب دیگه ؟ گفتم خوابمم میاد آقای دکتر . خندید و معاینه رو شروع کرد . موهامو با یه لطافت خاصی کنار زد برد پشت گوشم که هم دمای بدنم رو اندازه بگیره هم بعد ترش گوشم رو معاینه کنه یک آن خودش هم موند و من زدم زیر خنده . گفتم مرسی آقای دکتر تا حالا کسی با این محبت موهامو کنار نزده بود :)) .  

دوروزه فکرش اذیتم نمیکنه قلبمو قیلی ویلی نمیکنه . دوروزه احساس رهایی مطلق میکنم البته نباید هم زیاد فکر کنم و دستکاریش کنم که ببینم تا کجاها ترمیم شده نمیدونم تا کی پایداره ولی حالم خوبه راحت از کوچه رد میشم و این خوشحالم میکنه. هر چقدرم که شب ها خوابای آشفته ببینم .

کتاب صدای آرچر رو خوندم . لذت بخش بود. مدت خیلی زیادی میشد که رمان عاشقانه نخونده بودم . کتاب رو خوندم بدون اینکه فکر نمایشگاه آزارم بده فکر کتاب و کتابفروشی ها و هی به خودم خندیدم . 

دیشب تیم لوکا اینا قهرمان جام باشگاهای جهان شد . امروز تو مغازه دقیقا لحظه ای که سرم رو بالا اوردم زیرنویسش رو دیدم و تو دلم پروانه ها پرواز کردن . هرچقدرم که حالا صبح تو اینستا و هشتگ ها فیلم های مربوط بهش رو دیده بودم.